آنچه فروید آشکار ساخت این است که فانتاسم ساختی است که در آنالیز با زحمت و از طریق گذار از دو به سه ساخته میشود: از دو زمان به زمان سوم. به همین دلیل است که عبور از فانتاسم باید، قطعاً، به عنوان یک ابداع فهمیده شود، یعنی، به عنوان یک تعبیر.
نویسنده: فرانسیسکو- هوگو فردا [۱]
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: مهین حاجی سیدنصیر
مقابله: مرجان پشت مشهدی
ویرایش: حامد خطیبی
منتشر شده در تاریخ بیست و ششم آوریل ۲۰۱۴ در سایت NLS (اکول لکانی بین المللی)
فصل VII
مطالعه فصل VII از سمینار VI، اشتیاق و تعبیر آن[۲]، پرسشگری ویژهای را در من برانگیخت. قبل از گفتن آن به شما، مایلم بگویم که این سمینار را مطالعه کردهام و تصور میکنم این فقط در فصل هفتم و نه در جای دیگر است که لکان گرهای بین بُعد واقع، بُعد تصویری و معنای سمبولیک آن ترسیم میکند.[۳] ژک آلن میلر این پاراگراف را یکی از موضوعات بنیادین این فصل میداند. مطالعه اجمالی من این اجازه را نمیدهد که به طور قطع اظهار کنم این تنها باری است که لکان درباره این موضوع صحبت میکند، اما این مسأله مانع نمیشود که من این فرض را داشته باشم که این در حقیقت تنها مورد است.
لکان این گره را برای این به کار میبرد که، دقیقاً، اشتیاقی را تعریف کند که در یک آنالیز آشکار میشود. این اشتیاق، که در آنالیز ظاهر میشود، علت وجودیش (raison d’être) را از دیالکتیک پیچیدهتری میگیرد که به این گره تکیه دارد، به عبارت دیگر، در تعامل این سه بُعد. لکان این جریان زیرین را که پیش از آن در سمینار ۱ معرفی کرده رها نمیکند، چیزی که سالها بعد به ساخته شدن گره برومه منجر میشود. بنابراین ما میتوانیم کل سمینار VI را در پرتو گره برومه قرائت کنیم. این به من اجازه میدهد این ایده را تا آن جا ادامه دهم که [بگویم] یکی از سطوح گره برومه، برای لکان، مدلی از تعبیر را بازنمایی میکند.
ما باید، به هرحال، نکته دیگری را هم در نظر بگیریم. در واقع، از لحظهای که لکان این را مطرح میکند که: «بزرگ دیگریای برای بزرگ دیگری نیست»[۴]، یعنی بزرگ دیگری وجود دارد، در اینجا بزرگ دیگریِ دال است، او به ما نشان میدهد که تعبیر حقیقی اشتیاق با گره خوردگی این سه بُعد ارتباط دارد. بنابراین، در بسط «بزرگ دیگری وجود ندارد» است که لکان، در یک حرکت مشابه، یک بزرگ دیگری جدید را پیش میکشد، محصول ساخت بندی بُعد واقع، بُعد سمبولیک و بُعد تصویری.
در بطن چنین دیالکتیکی است که تمایل دارم این مطلب را برجسته کنم که منظور من از «عبور از فانتاسم» ـ موضوع اصلی این سمینار، همانطور که ژک آلن میلر نشان داده است ـ چیست.
پس، چه ارتباطی بین گره خوردگی این سه بُعد و عبور از فانتاسم وجود دارد؟
عبور از فانتاسم یک سفر نیست؛ بلکه بالاتر از همه، بخصوص از جانب آنالیست، یک خلق است. این فانتاسمی است که تحت گزاره «کودکی را میزنند» ساخته شده که با آنچه مفقود است مشخص میشود. فروید، در آن لحظه خاص، فرمولی را استخراج میکند که طبق آن: «چیزی که وجود ندارد»ی هست که باید به حساب آورده شود، چیزی که فرد باید در نظر بگیرد یا حتی ابداع کند تا فانتاسم، در تمامیت آن، دلالت حقیقیاش را اتخاذ کند.
آنچه فروید آشکار ساخت این است که فانتاسم ساختی است که در آنالیز با زحمت و از طریق گذار از دو به سه ساخته میشود: از دو زمان به زمان سوم. به همین دلیل است که عبور از فانتاسم باید، قطعاً، به عنوان یک ابداع فهمیده شود، یعنی، به عنوان یک تعبیر.
عبور از فانتاسم بازشناسی وجود آن نیست بلکه ساختن آن است که ـ در اصطلاح فروید ـ کاملاً منحصر به فرد است زیرا فروید چیزی را موجود میکند که وجود ندارد. موجود کردنِ آنچه وجود ندارد آن چیزی است که اجازه بنا کردن فانتاسم روانکاوی را میدهد.
این ساخت، که در خور یک آنالیز است، متضمن بازتعریف بزرگ دیگری است، و این آن چیزی است که به من اجازه میدهد فرض کنم این بزرگ دیگری که لکان در موردش میاندیشد، گره زدن این سه بُعد است. بزرگ دیگریای که از درون گفتار فوران میکند همانگونه که لکان آن بزرگ دیگری را که خود شرح داده بود به هم میریزد.
بر این اساس، و به منظور جمع بندی، [میتوانیم بگوییم] عبور از فانتاسم مستلزم یک عمل خلق کردن است، که برای هر سوژه، با همراهی سه بُعدی انجام میشود که سوبژکتیویته او را نظم میبخشد. هیچ عبور از فانتاسمی برای سوژه بدون یک بازتعریف بنیادین از بزرگ دیگری وجود ندارد. Pass باید آن را به حساب بیاورد. آنالیست خرد خاصی از خود نشان میدهد اگر از درون تعبیر هنری ساخته باشد که درها را باز میگذارد برای آنچه لکان در سمینار XI به عنوان x پایان یک روانکاوی از آن یاد می کند، تا «آزادی» خود را به ظهور برساند.
[۱] Francisco-Hugo Freda
[۲] لکان ژ، سمینار، کتاب VI، اشتیاق و تعبیر آن، پاریس، انتشارات لا مارتین، ۲۰۱۳، ص ۱۳۹و بعدی
[۳] همانجا، صفحه ۱۴۰
[۴] همانجا، صفحه ۳۴۵
منبع:
انجمن فرویدی