00491755234725

سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی

سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی
خلاصه

سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی سخنرانی V– دشواری­‌ها و نخستین رویکردها زیگموند فروید (۱۶-۱۹۱۵)

7 9 99

سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی

سخنرانی V دشواری­‌ها و نخستین رویکردها

زیگموند فروید (۱۶-۱۹۱۵)

[این سخنرانی توسط فرزام پروا ترجمه و زیر نظر دکتر میترا کدیور در سال ۱۳۸۲ در کلاس‌های عرصه فرویدی – مکتب لکان ایشان تصحیح گردیده است. همچنین در تاریخ‌­های ۸۹/۳/۲۱، ۸۹/۳/۲۸ و ۸۹/۴/۴ در هیأت تحریریه* انجمن فرویدی بازبینی و اصلاح شده است.]

خانم­‌ها و آقایان – زمانی مشخص شد که سمپتوم‌­های پاتولوژیک بیماران خاص دارای معنا هستند.[۱] بر اساس این اکتشاف، روش درمان روانکاوی بنیان نهاده شد. از آنجا که در سیر این درمان، بیماران به جای مطرح کردن سمپتوم‌­هایشان به طرح رویاهایشان پرداختند، این گمان شکل گرفت که رویاها نیز واجد معنا هستند.[۲]

با این حال ما این سیر تاریخی را دنبال نمی­‌کنیم بلکه در جهت عکس آن پیش خواهیم رفت و از نشان دادن معنای رویاها به عنوان پیش‌­زمینه­‌ای برای مطالعه­‌ی نوروزها سود خواهیم جست. این کار موجه به نظر می­‌رسد، چرا که مطالعه­‌ی رویاها نه تنها بهترین پیش­‌زمینه برای مطالعه نوروزها می­‌باشد، بلکه رویاها خود یک سمپتوم نوروتیک هستند که از این مزیت ارزشمند برخوردارند که در تمام افراد سالم رخ می­‌دهند.[۳] در واقع، اگر به فرض تمام آدم­‌ها سالم بودند، تا آنجا که رویا می­‌دیدند ما قادر بودیم از بررسی رویاهایشان به کلیه­‌ی اکتشافاتی برسیم که بررسی­‌های نوروزها منجر به آن شده است.

بدین ترتیب بود که رویاها سوژه مطالعات روانکاوی شدند: بار دیگر پدیده‌­ای معمولی، مثل پاراپرکسی­‌ها، که ارزش کمی برای آنها قائل شدند و ظاهراً هیچ کاربرد عملی ندارند و این ویژگی مشترک را دارند که در افراد سالم رخ می­‌دهند. اما شرایطی که برای کار ما اینجا وجود دارد در مقایسه با پاراپرکسی­‌ها بسیار نامطلوب است. پاراپرکسی­‌ها فقط توسط دانش مورد غفلت قرار گرفته بودند و توجه کمی به آنها معطوف شده بود؛ اما حداقل تمرکز بر روی آنها ضرری در پی نداشت. مردم ممکن بود بگویند: «شکی نیست که چیزهای مهمتری وجود دارد. اما ممکن است چیزی از آنها دربیاید.» اما تمرکز بر روی رویاها نه تنها غیرعملی و ناخوانده است، بلکه ننگین نیز به شمار می­‌آید. چرا که چنین کاری انگ غیرعلمی بودن را به همراه خواهد داشت و شکی به وجود یک تمایل شخصی به عرفان را برمی­‌انگیزاند. تصور کنید در حالی‌که چیزهای خیلی جدی­‌تری حتی در نوروپاتولوژی و روانپزشکی وجود دارد – مانند تومورهایی به بزرگی یک سیب که ارگان ذهن را تحت فشار قرار می­‌دهد، خونریزی و آماس مزمن که در تمامی آنها تغییرات بافتی را می­‌توان در زیر میکروسکوب مشاهده کرد- پزشکی وقتش را به مطالعه­‌ی رویاها اختصاص دهد! نه، رویاها بی­‌اهمیت‌تر و بی­‌ارزش­‌تر از آن­‌اند که موضوع پژوهش قرار گیرند.

و چیز دیگری وجود دارد که به دلیل ماهیت رویا پیش­‌نیازهای یک تحقیق دقیق را برآورده نمی­‌سازد. در پژوهش بر روی رویاها فرد حتی از ابژه­‌ی تحقیق­‌اش مطمئن هم نیست. برای مثال یک هذیان به طرز مستقیم و با طرح مشخصی ارائه می­‌شود. بیمار به روشنی می­‌گوید: «من امپراطور چین هستم.» اما در مورد رویاها چه؟ قاعدتاً هیچ گزارشی از آنها نمی­‌توان تهیه کرد. اگر کسی گزارشی از یک رویا ارائه کند، آیا می­‌تواند تضمینی برای صحت گزارشش بدهد و یا اینکه برعکس، امکان ندارد که گزارش را طی ارائه دادن آن تغییر داده و برای جبران نامشخص بودن آنچه به خاطر مانده، مجبور شده باشد اضافاتی برای آن ابداع کند؟ اکثر رویاها در کل به خاطر آورده نمی­‌شوند و به استثنای بخش کوچکی، به فراموشی سپرده می­‌شوند. و آیا تعبیر مصالحی از این دست می­‌تواند پایه­‌ی یک روان­شناسی علمی یا به عنوان روشی برای درمان بیماران تلقی شود؟

فراوانی انتقادها شک ما را می­‌تواند برانگیزد. به روشنی در ارتباط با مورد تحقیق قرار دادن رویاها مخالفت­‌های بسیار زیادی صورت می­‌گیرد. قبلاً در مورد پاراپرکسی­‌ها مسأله­‌ی بی­‌اهمیت بودن را مورد بررسی قرار دادیم. به خودمان گفتیم که چیزهای بزرگ می­‌توانند خودشان را با نشانه­‌های کوچک بروز دهند. این نامشخص بودن، مثل بقیه­‌ی چیزها، یکی از ویژگی­‌های رویاهاست: ما که نمی­‌توانیم از قبل قانون بگذاریم که چه ویژگی داشته باشند. اتفاقاً رویاهای روشن و مشخص نیز وجود دارند. علاوه بر این، موضوعات دیگری در بررسی­‌های روانپزشکی وجود دارد که از همان ویژگی نامشخص بودن در عذاب‌­اند – مثلاً در موارد بسیاری از وسواس­‌ها، و این موضوع در نهایت توسط روانپزشکان محترم و برجسته­‌ای مورد بررسی قرار گرفته است.[۴] در اینجا آخرین موردی از این دست را که طی کار پزشکی‌­ام به آن برخورد کرده­‌ام برایتان بازگو می­‌کنم. این بیمار خانمی بود که با این کلمات خود را معرفی کرد: «یک جور احساسی دارم انگار که به موجود زنده­‌ای – بچه­‌ای؟- نه، بیشتر احتمال می­‌دهم به یک سگ- آسیب زده­‌ام یا می­‌خواستم آسیب بزنم، انگار که آن را از روی پلی به پایین پرتاب کرده یا کار دیگری کرده باشم.» اگر تصمیم بگیریم آنچه را که رویابین به ما می­‌گوید، بدون در نظر گرفتن اینکه او ممکن است آن را فراموش کرده یا در طی یادآوری تغییرش داده باشد، رویای او در نظر بگیریم، می­‌توانیم تا حدی بر این نقص عدم قطعیت در به یادآوری رویاها فائق شویم. و نهایتاً اینکه حتی نمی‌­توان این موضوع را عمده کرد که رویاها چیزهای بی­‌اهمیتی هستند. از تجربه­‌ی خودمان می­‌دانیم روحیه­‌ای که فرد با آن از یک رویا برمی­‌خیزد می­‌تواند تمام طول روز با او باشد؛ پزشکان مواردی را مشاهده کرده­‌اند که یک بیماری روانی با یک رویا آغاز شده و هذیانی که از رویا نشأت گرفته، باقی مانده است؛ چنین گزارش شده که شخصیت­‌های تاریخی در پاسخ به رویاها به اقدامات جسورانه و اساسی دست زده­‌اند. به همین دلیل اصلاً باید بفهمیم که منشأ اصلی اینکه در مجامع علمی با رویاها مخالفت می­‌شود چیست.

من بر این باورم که این کار واکنشی در مقابل اهمیت بیش از حدی است که در روزگار باستان برای رویاها قائل می­‌شدند. تا آنجایی که می­‌دانیم بازسازی گذشته کار ساده‌­ای نیست، اما با قطعیت می­‌توانیم در نظر بگیریم که، اگر بخواهم به عنوان جوک آن را بیان کنم، نیاکان ما در سه هزار سال پیش یا بیش از آن رویاهایی مانند ما داشته­‌اند. تا آنجا که می­‌دانیم تمام مردم عهد باستان اهمیت فراوانی برای رویاها قائل می­‌شده­‌اند و فکر می­‌کرده­‌اند که از رویاها می­‌توانند برای مقاصد عملی استفاده کنند. آنها از رویاها نشانه­‌هایی برای پیشگویی آینده استنتاج می­‌کردند و آنها را برای طالع­‌بینی مورد کندوکاو قرار می­‌دادند. برای یونانیان و دیگر ملل شرقی، احتمالاً دوران­‌هایی وجود داشته که یک نبرد بدون خواب­گزاران همان قدر غیرممکن بوده که امروزه نبرد بدون تجسس هوایی امکان­‌ناپذیر است. وقتی اسکندر کبیر فتوحات خود را آغاز نمود، در صف لشگریانش مشهورترین خواب­گزاران زمان وجود داشتند. شهر تیر (Tyre)، که در آن زمان بر روی جزیره­‌ای قرار داشت، در برابر شاه چنان مقاومت مستحکمی از خود نشان داد که او به این فکر افتاد که شهر را محاصره کند. سپس شبی از شب­‌ها او خواب ساتیری (satyr) را می­‌بیند که ظاهراً در حال رقص پیروزی است، و وقتی آن را برای خواب­گزارانش تعریف می­‌کند آنها به او می­‌گویند که این خواب فتح شهر را نوید داده است. او فرمان حمله را صادر می­‌کند و شهر تیر را فتح می­‌نماید.[۵] گرچه در بین اتروریایی­‌ها (Etruscan) و رومی­‌ها روش­‌های دیگری برای پیشگویی آینده مورد استفاده قرار می­‌گرفت؛ اما تعبیر خواب در سرتاسر دوره­‌ی هلنی-رومی (Hellenistic-Roman) به کار گرفته می­‌شد و از ارزش بالایی برخوردار بود. از ادبیاتی که به این موضوع می­‌پرداخت، دست کم کتاب اصلی تا به امروز باقی مانده است: کتاب نوشته­‌ی آرتمی دروس (Artemidorus) اهل دالدیس (Daldis)، که احتمالاً در دوره‌­ی فرمانروایی امپراطور هادریان (Hadrian) می­‌زیسته است.[۶] از اینکه بعد از آن چه شد که هنر تعبیر رویا افول کرد و از ارزش رویاها کاسته شد چیزی نمی­‌توانم بگویم. احتمالاً گسترش روشنگری ارتباط زیادی با این موضوع نداشته است، چرا که چیزهای نامعقول­‌تری از تعبیر رویای باستان نیز به شکل وفادارانه‌­ای از سیاهی قرون وسطی کاملاً حفظ شده­‌اند. حقیقتی که باقی می­‌ماند این است که علاقه به رویاها به تدریج به سطح خرافات تنزل کرد و توانست تنها در بین طبقه­‌ی تحصیل نکرده به حیات خود ادامه دهد. در روزگار ما آخرین سوءاستفاده از تعبیر رویا صورت گرفت بدین نحو که کوشش شد از رویاها برای پیشگویی اعدادی که در بازی لوتو[۷] کشیده می­‌شوند استفاده شود. از سوی دیگر علوم دقیقه­‌ی امروزین مکرراً توجه خود را معطوف رویاها نموده اما همیشه این هدف را مد نظر داشته که تئوری­‌های فیزیولوژیکی خود را برای آنها به کار ببرد. مشخصاً پزشکان به رویاها به عنوان اعمال غیرروانی می­‌نگرند که بیان تحریکات سوماتیک (بدنی) در حیات ذهنی یا روانی هستند. بینز (Binz) ([۳۵]، ۱۸۷۸) چنین اعلام نمود که رویاها «فرایندهای سوماتیکی هستند که همواره بی‌­فایده و در بسیاری از موارد قطعاً پاتولوژیک بوده، که در مقابل آنها روح جهانی و جاودانگی به همان اندازه بالاتر هستند که آسمان آبی نسبت به قطعه شنزار پستی که بر آن علف خودرو روییده است.» موری (Maury) [۵۰، ۱۸۷۸] به مقایسه­‌ی رویاها با تکانش­‌های بی­‌نظم رقص سن­‌ویتوس (St Vitus `s dance) و تقابلی که این حرکات با حرکات موزون فرد سالم دارد می­‌پردازد. بنابر یک تمثیل قدیمی، محتویات رویا شبیه اصواتی هستند که وقتی «فردی که از موسیقی چیزی نمی‌­داند با ده انگشتش کلیدهای پیانو را به طور تصادفی فشار می­‌دهد» ایجاد می­‌شود. [اشترومپل (Strumpell)، ۱۸۷۷، ۸۴]

تعبیر به معنای پیدا کردن معنی پنهان در چیزی است و اگر ما این برآورد آخر را در مورد کارکرد رویاها داشته باشیم، مسلماً جایی برای تعبیر باقی نمی‌­ماند. [کافیست] به توصیفاتی که در مورد رویاها توسط وونت (Wundt) [۱۸۷۴]، یودل (Jodl) [۱۸۹۶] و دیگر فلاسفه­‌ی متأخر شده نگاهی بیندازید. اینان خود را به برشمردن وجود تفاوت حیات رویا با تفکر بیداری قانع کرده‌­اند و با اتخاذ برخوردی همواره تحقیرآمیز نسبت به رویاها، بر این حقیقت پافشاری کردند که در رویاها تداعی‌­ها شکسته می­‌شود، قوه­‌ی انتقادی خاموشی می­‌گزیند و به همراه سایر علایم کاهش کارکرد، تمام دانش پاک می­‌شود. تنها نقش ارزشمند در دانش رویاها که به خاطر آن باید ممنون علوم دقیقه باشیم مربوط به تاثیری است که تحریکات سوماتیک در طی خواب بر محتوای رویا می­‌توانند داشته باشند. ج. مورلی فولد (J. Mourly Vold)، مؤلف نروژی که اخیراً وفات یافت، دو مجلد ضخیم از پژوهش­‌های تجربی­‌اش در باب رویاها را چاپ نموه است (ترجمه­‌ی آلمانی، ۱۹۱۰ و ۱۹۱۲)، که در آنها تقریباً به شکل انحصاری به پیامدهای تغییراتی که وضعیت قرار گرفتن اندام‌­ها [بر روی محتویات رویاها دارد] می­‌پردازد. خواندن این کتاب­‌ها را به عنوان مدلی برای تحقیق درباره­‌ی رویاها سفارش کرده­‌اند. تصور کنید علوم دقیقه اگر بفهمد ما می­‌خواهیم در جهت کشف معنای رویاها تلاش کنیم چه خواهد گفت؟ شاید تا اینجا هم گفته باشد. اما ما هراسی به خود راه نخواهیم داد. اگر داشتن معنا برای پاراپرکسی­‌ها امکان­پذیر بود، برای رویاها هم می­‌تواند باشد؛ و در موارد بسیار زیادی پاراپرکسی­‌ها دارای معنایی هستند که از نگاه علوم دقیقه پنهان مانده است. پس بیایید پیش­داوری پیشینیان و مردم عادی را غنیمت شماریم و در مسیر خواب­گزاران عهد باستان قدم برداریم.

اول باید موقعیت خودمان را در کاری که پیش رویمان قرار دارد پیدا کنیم و حوزه­‌ی رویاها را مورد ارزیابی کلی قرار دهیم. بنابراین یک رویا چیست؟ برای این سؤال به سختی می­‌توان پاسخی تک‌جمله­‌ای پیدا نمود. اما ما آنجا که می­‌خواهیم به چیزی آشنا برای همگان اشاره کنیم در صدد ارائه­‌ی تعریف بر نخواهیم آمد.[۸] با این حال باید بتوانیم بر خصیصه­‌ی اساسی رویاها انگشت بگذاریم. اما کجا باید دنبال آن بگردیم؟ تفاوت­‌های ژرفی در مورد اتخاذ چهارچوبی که موضوع مورد مطالعه‌­ی ما را تشکیل می‌­دهد وجود دارد – از هر سو نگاه کنیم به تفاوت­‌هایی برخواهیم خورد. احتمالاً خصیصه­‌ی اساسی چیزی است که در تمام رویاها مشترک باشد.

اولین چیزی که قطعاً در تمام رویاها مشترک است این است که ما در طی آنها خواب هستیم. رویا دیدن آشکارا حیات ذهنی در طول خواب است – چیزی که از جهاتی با حیات ذهنی در حالت بیداری شباهت­‌هایی دارد ولی، از سوی دیگر، با تفاوت‌­های بزرگی نیز از آن تمییز داده می­‌شود. این چیزی است که مدت­‌ها پیش در تعریف ارسطویی توصیف شده بود.[۹] ممکن است باز هم ارتباطات نزدیک­‌تری بین رویا و خواب وجود داشته باشد. رویا می­‌تواند ما را از خواب بیدار سازد؛ اغلب وقتی خود به خود یا به اجبار از خواب بیدار می­‌شویم حس می­‌کنیم رویا دیده­‌ایم. پس به نظر می­‌رسد رویاها حالت حد واسط بین خواب و بیداری باشند. پس در اینجا توجه ما معطوف خواب می­‌شود. خب، [ببینیم] خواب چیست؟

خواب مسأله‌­ای فیزیولوژیکی یا بیولوژیکی است که هنوز در مورد [ماهیت] آن اختلاف زیادی وجود دارد. در این مورد به نتیجه­‌ای نمی­‌رسیم؛ ولی فکر می­‌کنم باید سعی کنیم ویژگی­‌های روان­شناختی خواب را توصیف کنیم. خواب حالتی است که در آن نمی­‌خواهم چیزی از دنیای خارج بدانم و توجه­‌ام را از دنیای خارج برمی­‌گردانم. من با کناره‌­گرفتن از دنیای خارج و دور نگه داشتن (خود) از تحریکات آن به خواب می­‌روم. من هم­چنین وقتی به خواب می­‌روم که از تحریکات خسته شده باشم. پس وقتی می­‌خواهم بخوابم به دنیای خارج می­‌گویم: «مرا آسوده بگذار: می­‌خواهم به خواب بروم.» بنابراین به نظر می­‌رسد هدف بیولوژیکی خوابیدن تجدید قوا، و ویژگی روان­شناختی آن، به تعلیق در آمدن توجه به دنیای [خارج] باشد. ارتباط ما با دنیایی که ناخواسته پا به آن گذاشته­‌ایم به گونه­‌ای است که به نظر می­‌رسد تاب اینکه آن را بی­‌وقفه تحمل کنیم، نداریم. پس، هر از چند گاهی به این وضعیت پیش از به دنیا آمدن یا زندگی رحمی برمی­‌گردیم. به هر صورت شرایطی که برای خود مهیا می­‌کنیم بسیار به شرایط درون‌رحمی شباهت دارد: گرم، تاریک و دور از تحریکات محیطی. برخی از ما در حالت خواب طوری می­‌چرخیم و فشرده می­‌شویم که وضعیتی بسیار مشابه آن حالتی که در رحم داشتیم پیدا می­‌کنیم. چنین به نظر می­‌رسد که دنیا هنوز حتی ما بزرگسالان را به طور کامل به مالکیت خود در نیاورده و فقط دو سوم ما را از آن خود کرده است؛ یک‌سوم بقیه هنوز به دنیا نیامده است. هر صبح که از خواب برمی‌­خیزیم گویی مجدداً متولد شده­‌ایم. در حقیقت وقتی می­‌خواهیم از حالت­مان بعد از خواب صحبت کنیم می‌گوییم انگار دوباره به دنیا آمده‌­ایم. (تصادفاً وقتی چنین چیزی را می­‌گوییم، به احتمال، فرض بسیار غلطی در مورد احساسات عمومی نوزادی تازه تولدیافته داریم، چرا که بر عکس، محتمل به نظر می­‌رسد که او در حال از سرگذراندن احساسات بسیار نامطلوبی باشد.) هم­چنین ما از به دنیا آمدن با عنوان «دیدن طلیعه­‌ی روز»[۱۰] سخن به میان می­‌آوریم.

اگر خواب چنین باشد، به نظر نمی­‌رسد رویاها بخشی از برنامه­‌ی آن باشند بلکه برعکس، اضافات ناخوشامدی بر آن هستند. به عقیده­‌ی ما هم خواب بدون رویا بهترین و تنها شکل واقعی خوابیدن است. بایستی هیچ گونه فعالیت ذهنی در طی خواب وجود نداشته باشد؛ اگر تحریکات ذهنی وجود داشته باشد، بدین معنی است که ما در برقراری حالت جنینی آرامش به موفقیت نرسیده­‌ایم و کاملاً نتوانسته­‌ایم از بقایای فعالیت ذهنی اجتناب کنیم. رویا دیدن کاملاً از این بقایا تشکیل می­‌شود. اما اگر چنین بود، حقیقتاً به نظر می­‌رسید که نیازی نبود رویاها واجد هیچ معنای خاصی باشند. رویاها با پاراپرکسی­‌ها تفاوت داشتند چرا که پاراپرکسی­‌ها، هر چه باشد، فعالیت­‌هایی هستند که در حیات بیداری رخ می­‌دهند. اگر خوابیده باشم و فعالیت ذهنی­‌ام را به طور کامل متوقف کرده باشم و فقط نتوانسته باشم بقایایی از آن را فروبنشانم (suppress)، آنگاه دیگر لازم نیست این بقایا واجد هیچ معنای خاصی باشند. من حتی نمی­‌توانم هیچ استفاده­‌ای از چنان معنایی بکنم، چرا که بقیه­‌ی حیات ذهنی­‌ام خوابیده است. پس واقعاً فقط موضوع می­‌تواند شامل واکنش­‌هایی از پدیده­‌های ذهنی از نوع قلقلک، مانند آنچه از یک تحریک سوماتیک مایه می­‌گیرد، باشد. در چنین حالتی رویاها [فقط] بقایای فعالیت ذهنی حالت بیداری بودند که در صدد مختل کردن خواب برمی­‌آمدند و باید با توجه به اینکه چنین موضوعی برای روانکاوی مناسبتی ندارد راحت از آن دست می­‌کشیدیم.

هر چند حتی اگر رویاها پیش­‌پا افتاده هستند، آنها وجود دارند و ما می­‌توانیم تلاش کنیم تا برای وجودشان حساب پس بدهیم. چرا حیات ذهنی نمی­‌تواند به خواب رود؟ احتمالاً دلیلش این است که چیزی وجود دارد که برای ذهن هیچ آسودگی باقی نمی‌گذارد. تحریکات به ذهن وارد می­‌شود و ذهن باید در برابر آنها واکنش نشان دهد. بنابراین رویا شیوه­‌ای است که در آن ذهن به تحریکاتی که در حالت خواب به آن وارد می­‌شود، واکنش نشان می­­‌دهد. در اینجاست که روزنه­‌ای برای فهم رویاها به سوی ما باز می­‌شود. می­توانیم رویاهای گوناگون را در نظر بگیریم و سعی کنیم ببینیم چه تحریکی بوده که می­‌خواسته خواب را مختل کند و واکنش انجام شده در برابر آن، رویا بوده است. رسیدن ما تا اینجا به نظر می­‌رسد مرهون بررسی نخستین چیزی است که بین تمام رویاها مشترک است.

آیا چیز دیگری هم هست که بین رویاها مشترک باشد؟ بلی، چیزی قطعی وجود دارد که البته فهم و شرح آن بسیار دشوارتر است. فرایندهای ذهنی در خواب در مقایسه با حالت بیداری از کیفیت کاملاً متفاوتی برخوردارند. ما هر نوع چیزی را در خواب تجربه می‌­کنیم و آن را باور می­‌کنیم، در حالی که در هر صورت ما هیچ چیز به جز احتمالاً یک محرک منفرد مزاحم را تجربه نمی‌کنیم. ما آن را عمدتاً به صورت تصاویر بینایی تجربه می­‌کنیم؛ احساسات نیز ممکن است حاضر باشند و افکار نیز با تجربه امتزاج پیدا کرده باشند؛ حواس دیگر نیز ممکن است چیزی را تجربه کنند اما با این حال این تجربه عمدتاً یک تجربه­‌ی تصویری است. قسمتی از مشکلی که در تعریف رویا وجود دارد در ضرورتی نهفته است که در ترجمه­‌ی این تصاویر به واژه­‌ها وجود دارد. اغلب یک رویابین به ما می­‌گوید: «می­‌توانم آن را بکشم ولی نمی­‌دانم چه طور آن را بیان کنم.» با این وجود، این فعالیت ذهنی یک فعالیت سطح پایین، مانند آنچه فعالیت ذهنی فردی کم عقل را از یک نابغه متمایز می­‌سازد، نیست: این فعالیت از نظر کیفیت متفاوت است، گرچه بیان اینکه تفاوت در کجا قرار دارد مشکل است. ج. ت. فخنر (G.T. Fechner) یک بار این گمان را برانگیخت که شاید صحنه­‌ی فعالیت رویاها (در ذهن) از محل حیات ذهنی ایده‌­پرداز حالت بیداری متفاوت باشد.[۱۱] گرچه ما چنین چیزی را درک نمی­‌کنیم و نمی­‌دانیم چه استفاده­‌ای می­‌توان از آن کرد، ولی این عقیده در حقیقت بیان دوباره­‌ی همان تأثیر غرابتی است که اکثر رویاها بر ما می‌­گذارند. مقایسه­‌ی فعالیت رویا با اثری که دست آدم غیرماهر روی پیانو می­‌گذارد [صفحه ۳۰] در اینجا به ما کمکی نمی­‌کند. پیانو کلاً به هر فشار تصادفی بر کلیدهایش با صداهای مشابه واکنش می­‌دهد گرچه نه با آهنگ­‌های مشابه. بگذارید با دقت این دومین چیز مشترک بین تمام رویاها را به ذهن بسپاریم، هر چند آن را نفهمیده باشیم.

آیا چیز مشترک دیگری نیز بین رویاها وجود دارد؟ من نمی­‌توانم به نقطه­‌ی اشتراک دیگری دست یابم؛ به نظرم غیر از تفاوت، تفاوت از هر نوع ممکن،  چیز دیگری بین رویاها وجود ندارد: رویاها از نظر مدت، وضوح، میزان عواطفی که آنها را همراهی می­‌کند، احتمال یادآوری و غیره با یکدیگر متفاوت­‌اند. در واقع انتظار نداریم چنین تنوعی در مورد چیزی که یک واکنش دفاعی صرف به یک تحریک است، چیزی که تنها به طور مکانیکی تحمیل شده و چیزی که مانند انقباضات ناگهانی رقص سن‌­ویتوس بی‌­معنی و پوچ است، وجود داشته باشد. وقتی ابعاد رویاها را در نظر می­‌آوریم، برخی خیلی کوتاه و تنها شامل یک یا تعداد معدودی تصویر واحد، یک فکر واحد یا حتی یک تک واژه هستند؛ برخی دیگر به نحو نامعمولی از نظر محتوا غنی بوده، یک رمان کامل را تداعی می­‌کنند و این طور به نظر می­‌رسد که مدت مدیدی به طول می­‌انجامند. رویاهایی وجود دارد که از نظر میزان وضوح مانند تجربیات [بیداری] هستند و آن قدر واضح‌­اند که تا مدتی بعد از بیدار شدن، نمی­‌توانیم درک کنیم که رویا بودند؛ و در مقابل رویاهایی وجود دارند که به طور غیرقابل توصیفی تیره و تار، تاریک و مبهم­‌اند. در حقیقت در یک رویای واحد، بخش­‌های زیادی مشخص ممکن است به تناوب با بخش­‌های دیگری که به زحمت قابل تمییز بوده و مبهم­‌اند، وجود داشته باشند. برخی رویاها ممکن است کاملاً قابل فهم یا حداقل دارای انسجام، حتی رندانه یا به شکل اعجاب­‌انگیزی زیبا باشند؛ برخی دیگر درهم، به اصطلاح سبک­‌مغزانه، پوچ و اغلب به طور قطع پرت باشند. رویاهایی هستند که در ما هیچ احساسی برنمی­‌انگیزند و رویاهایی نیز وجود دارند که تمام انواع عواطف – درد تا حد گریستن، اضطراب تا حد بیدار کردن، حیرت، شعف و غیره- در آنها آشکار می­‌شود. معمولاً رویاها خیلی سریع پس از بیداری از یاد می­‌روند، یا اینکه ممکن است در طول روز به خاطر باقی بمانند و هرچه به غروب نزدیک شویم مبهم­‌تر و ناکامل­‌تر به خاطر آورده شوند؛ اما باز هم برخی دیگر از رویاها – برای مثال، رویاهای زمان کودکی – چنان حفظ می­‌شوند که بعد از سی سال مانند یک تجربه­‌ی کاملاً تازه در خاطر باقی می­‌مانند. رویاها ممکن است مانند افرادی که تنها یک بار ظهور می­‌کنند و دیگر هرگز رخ نمی­‌نمایانند، ظاهر شوند یا اینکه می­‌توانند در یک شخص واحد، بی­‌تغییر یا با اختلافات کوچکی تکرار گردند. به طور خلاصه این قسمت از فعالیت ذهنی در طول شب گستره­‌ی وسیعی را در اختیار دارد و در حقیقت قادر به انجام تمام آن چیزهایی است که ذهن در طول روز خلق می­‌کند – با این وجود هرگز با آن یکی نیست.

ما ممکن است تلاش کنیم این تنوع فراوان در رویاها را با این فرض که آنها به مراحل بینابینی متفاوتی بین خواب و بیداری و درجات مختلفی از خواب ناکامل تعلق دارند، توضیح دهیم. بله، اما اگر چنین بود، ارزش، محتوا و وضوح محصول یک رویا – و هم­چنین آگاهی از رویا بودن آن- می­‌بایست در رویاهایی که نزدیک زمان بیداری به ذهن وارد می‌­شوند افزایش می­‌یافت؛ و در چنین حالتی امکان نداشت بخشی روشن و منطقی از یک رویا بلافاصله پشت سر بخشی که بی­‌معنا و مبهم باشد، قرار گیرد و این بخش نیز خود با بخش واضح دیگری تعقیب شود. قطعاً ذهن، عمق خوابش را به این سرعت تغییر نمی­‌دهد. پس چنین توضیحی کمک‌کننده نیست و برای این مشکل هیچ راه‌­حل میانبری وجود ندارد.

ما برای لحظه‌­ای «معنای» رویاها را به کناری می­‌نهیم و سعی می­‌کنیم به درک بهتری از آنها با بررسی آنچه که دریافتیم بین آنها مشترک است، دست یابیم. از ارتباط بین رویاها با حالت خواب به این نتیجه رسیدیم که رویاها واکنشی به یک محرک هستند که می­‌خواهد خواب را مختل کند. دریافتیم که این مطلب تنها جایی نیز هست که در آن روان­شناسی تجربی دقیق می‌تواند به یاری­‌مان بشتابد و شواهدی برای ما ارائه کند که تحریکاتی که در طی خواب وارد می­‌شود در رویاها خود را نشان می‌دهد. پژوهش­‌های فراوانی از این دست انجام شده است، جدیدترین این پژوهش­‌ها توسط مورلی فولد انجام شده که قبلاً به آن اشاره کردم [صفحه ۳۰]؛ بی‌­شک هر یک از ما در این جایگاه قرار دارد که این یافته را از مشاهدات شخصی تأیید کند. در اینجا من به تعدادی از آزمایشات قدیمی‌­تر اشاره خواهم کرد. موری [۱۸۷۸] ترتیبی داد که بر روی خودش آزمایشاتی صورت پذیرد. به او در حالت خواب مقداری ادوکلن زده شد تا استشمام کند. او خواب دید که در قاهره و در مغازه­‌ی یوهان ماریا فارینا (Johann Maria Farina) است و چند ماجرای بی­‌معنای دیگر نیز اتفاق افتاد. یا گردن او به آرامی نیشگون گرفته شد و او در خواب دید که یک پماد خردل را برای او به کار می­‌برند و دکتری با او مانند یک بچه رفتار می­‌کنند. یا بار دیگر قطره آبی روی پیشانی او چکانده شد؛ [او در خواب دید] در ایتالیاست، به شدت عرق کرده است و دارد شراب سفید اُروِتیو (Orvetio) می­‌نوشد.[۱۲]

اما چیز بسیار قابل توجهی که در مورد این رویاهای تولید شده در آزمایشگاه وجود دارد احتمالاً در سری دیگری از محرک-رویاها ساده­‌تر و آشکارتر است. اینها سه رویا هستند که توسط مشاهده­‌گر تیزهوشی که به نام هیلده­‌برانت (Hildebrandt) [۱۸۷۵] گزارش شده‌­اند و همگی واکنشی به زنگ ساعت شماطه‌دار بودند:

«در آن موقع خواب دیدم که در یک صبح بهاری تصمیم به قدم زدن گرفته­‌ام و داشتم در میان مزارع سبز گردش می­‌کردم، تا اینکه به روستای مجاور رسیدم و در آنجا روستاییان را دیدم که بهترین لباس­‌هایشان را پوشیده­‌اند و در حالی‌که کتاب­‌های سرود مذهبی­‌شان را زیر بغل گرفته­‌اند، به طور گروهی دارند وارد کلیسا می­‌شوند. البته! آن روز یکشنبه بود و دعای آغازین صبح قرار بود به زودی شروع شود. تصمیم گرفتم که در آن شرکت کنم؛ اما از آنجایی که به خاطر قدم زدن گرمم شده بود، اول به محوطه­‌ی حیاط کلیسا که آن را محصور می­‌کرد، رفتم تا خنک شوم. در حالی که داشتم روی برخی از سنگ قبرها را می‌­خواندم، شنیدم که ناقوس­‌زن از برج کلیسا بالا می­‌رود و در نوک برج حالا ناقوس کوچک روستا را می­‌دیدم که در این زمان، علامت آغاز نذورات را می­‌داد. برای مدتی آن ناقوس در آنجا بی­‌حرکت آویزان بود و سپس شروع به تکان خوردن کرد و به طور ناگهانی از آن صدای زنگی واضح و نافذ به گوش رسید – آن قدر واضح و نافذ که باعث خاتمه­‌ی خواب من شد. اما آنچه داشت زنگ می­‌زد ساعت شماطه­‌دار بود.

«این هم یک مثال دیگر. یک روز آفتابی در زمستان بود و خیابان­‌ها از برف انبوهی پوشیده شده بودند. تصمیم داشتم که به گروهی برای سورتمه سواری بپیوندم؛ اما قبل از آن باید برای مدتی طولانی صبر می‌­کردم تا خبر برسد سورتمه دم در است. در اینجا شرایط برای سوار شدن آماده می­‌شد – فرش خزدار گسترده می­‌شد و پوست روی پا آماده می­‌گشت – و در نهایت من در جایم می­‌نشستم. اما حتی در این زمان هم تا دهنه­‌ی اسب­‌ها کشیده نمی­‌شد و اسب­‌های منتظر، علامت نمی­‌گرفتند، لحظه‌ی عزیمت فرا نمی‌­رسید. اسب­‌ها شروع به حرکت کردند و با تکان شدیدی، زنگ­‌های سورتمه صدای جرینگ جرینگ آشنایشان را آغاز کردند – در حقیقت با چنان شدتی که در همان لحظه پرده­‌ی خوابم پاره شد. و یک بار دیگر این صدا همان صدای جیغ مانند ساعت شماطه­‌دار بود.

«و اکنون مثال سوم. کمک آشپزی را دیدم، در حالی‌که چند دوجین بشقاب روی هم تلبار شده را حمل می­‌کرد، از درون راهرو به اتاق غذاخوری می­‌رفت. به نظرم رسید هر لحظه بیم سقوط ستون بشقاب­‌های چینی می­‌رود که در دستانش قرار دارد. گفتم: «مواظب باش وگرنه تمام بشقاب­‌ها را بر زمین خواهی ریخت.» پاسخ حتمی چنین بود: او کاملاً به این کار عادت دارد و چنین چیزهایی. و در حالی‌که به من نزدیک می­‌شد او را با نگاه مضطرب دنبال می­‌کردم. سپس او – همان طور که انتظار داشتم – در آستانه­‌ی در زمین خورد و بشقاب­‌های سفالین و شکننده لیز خوردند و با صدای جرینگ جرینگی روی کف زمین صدها تکه شدند. اما صدا بی­‌وقفه ادامه یافت و به زودی صدای جرینگ جرینگ آن تغییر شکل پیدا کرد؛ حالا دیگر صدای آن به صدای زنگ تبدیل شده بود – و همان طور که بعد از بیدار شدن فهمیدم، این زنگ فقط صدای ساعت شماطه­‌دار بود که داشت وظیفه­‌اش را انجام می­‌داد.»[۱۳]

اینها رویاهای زیبایی هستند که کاملاً معقول­‌اند و به هیچ وجه به آن غیرقابل فهمی که رویاها معمولاً به شمار می­‌آیند، نیستند. بر این اساس با آنها مخالفتی ندارم. آنچه بین آنها مشترک است این است که در هر مورد، موقعیت با یک صدا خاتمه می­‌یابد که، وقتی رویابین بیدار می­‌شود، آن را به عنوان صدای ساعت شماطه­‌دار می­شناسد. بنابراین در اینجا می­‌بینیم که یک رویا چگونه ساخته می­‌شود؛ اما چیز بیشتری نیز از آن یاد می­‌گیریم. در این رویاها ساعت شماطه‌­دار نه مورد شناسایی قرار می­‌گیرد و نه در رویا ظاهر می­‌شود بلکه رویا صدای زنگ ساعت را با صدای دیگری عوض می­‌کند؛ رویا محرکی را که باعث خاتمه­‌ی خواب می‌شود تعبیر می­‌کند، اما این تعبیر را هر بار به نحو متفاوتی انجام می­‌دهد. چرا چنین عملی را انجام می­‌دهد؟ پاسخی برای این  سؤال وجود ندارد؛ به نظر می­‌رسد این اقدام از روی بوالهوسی باشد. فهمیدن رویا می­‌تواند به این معنا باشد که چرا این صدای خاص و نه هیچ صدای دیگری برای تعبیر محرک ناشی از ساعت شماطه­‌دار انتخاب شده است. می­‌توانیم در ارتباط با تجربیات موری هم، مخالفت مشابهی را ابراز کنیم: در اینجا به روشنی می­‌بینیم که محرک مداخله­‌گری در رویا ظاهر می­‌شود؛ اما از اینکه چرا این محرک چنین فرم خاصی را به خود می­‌گیرد چیز خاصی به ما گفته نمی­‌شود و به نظر نمی­‌رسد از ماهیت محرکی که باعث اخلال خواب شده به هیچ وجه بتوان به پاسخ چنین پرسشی رسید. در تجربیات موری نیز علاوه بر اثر مستقیم محرک، کمیتی از مصالح دیگر تشکیل دهنده­‌ی رویا معمولاً ظاهر می­‌شود – برای مثال، «ماجراهای بی­‌معنا» در رویای ادوکلن – که قابل توضیح نیستند. حالا به این موضوع توجه کنید که رویاهای بیدارکننده بهترین فرصت را برای ارزیابی میزان تاثیر محرک­‌های خارجی مختل­‌کننده­‌ی خواب فراهم می­‌کنند. این ارزیابی در اغلب دیگر موارد خیلی مشکل­‌تر می­‌شود. ما از هر خوابی بیدار نمی‌شویم و تازه اگر رویای شب گذشته را صبح هنگام به خاطر داشته باشیم، چه طور می­‌توانیم از وجود یک محرک مختل­‌کننده که احتمالاً در طول شب بر روی خواب ما اثر گذاشته مطلع شویم؟ یک بار، البته فقط به خاطر شرایط خاصی که وجود داشت، من توانستم محرک صوتی مختل­‌کننده­‌ای را به شکل گذشته‌نگر شناسایی کنم. یک روز صبح در استراحتگاه کوهستانی در تایرول (Tyrol) از خواب بیدار شدم و فهمیدم که در آن شب خواب دیده­‌ام پاپ مرده است. من نتوانستم این رویا را برای خودم توجیه کنم؛ اما بعداً همسرم از من پرسید که آیا شب گذشته سر و صدای وحشتناکی را که اوایل صبح در اثر کشیدن طناب ناقوس­‌ها از تمام کلیساها و نمازخانه­‌ها بلند شده است، شنیده­‌ام یا خیر. نه، نشنیده بودم، خواب من از خواب او سنگین­‌تر است؛ اما به لطف اطلاعاتی که او به من داد رویایم را فهمیدم.[۱۴] آیا این مسأله زیاد اتفاق می­‌افتد که محرک­‌هایی از این دست به وجود آمدن رویایی را در فرد خوابیده، بدون اینکه حتی خودش خبردار شود تحریک کنند؟ به یک احتمال همین طور است و به احتمال دیگر این طور نیست. اگر محرکی باشد که دیگر قابل ردیابی نباشد، نمی­‌توانیم از وجود آن مطمئن شویم. به هر صورت ما دیدگاه­مان را در مورد اهمیت محرک­‌های خارجی که خواب را مختل می­‌کند تغییر دادیم چرا که فهمیدیم این محرک­‌ها تنها بخش کوچکی از رویا و نه تمام واکنش رویا دیدن را توضیح می­‌دهد.

البته این دلایل باعث نمی­‌شود که ما این تئوری را کاملاً کنار بگذاریم. این تئوری می­‌تواند توسعه یابد. به وضوح این مسأله اهمیتی ندارد که چه چیزی خواب را مختل می­‌کند یا چه چیزی ذهن را برای رویا دیدن تحریک می­‌کند. اگر این محرک همیشه یک محرک حسی که از بیرون می­‌آید نباشد، ممکن است در عوض به اصطلاح یک محرک سوماتیک (بدنی) باشد که از ارگان­‌های داخلی نشأت گرفته است. این نکته کاملاً قابل قبول به نظر می­‌رسد و با عامیانه‌ترین دیدگاهی که در مورد خاستگاه رویاها وجود دارد و می­‌گوید «رویاها از سوء هاضمه می­‌آیند» مطابقت می­‌کند. اینجا هم متأسفانه ما اغلب این ظن را داریم که مواردی وجود دارند که در آنها محرک سوماتیک که بر فرد خوابیده در طول شب اثر گذاشته، پس از بیداری دیگر آشکارا وجود ندارد و بنابراین وقوع آن را دیگر نمی‌­توان اثبات کرد. اما ما نباید از موارد روشنی که در آنها نشأت گرفتن رویاها از محرک­‌های سوماتیک بدیهی است، غافل شویم. در کل می­‌توان گفت در صحت این موضوع که وضعیت ارگان­‌های داخلی بدن می­‌تواند رویاها را تحت تأثیر قرار دهد شکی وجود ندارد. ارتباط محتوای برخی از رویاها به یک مثانه‌­ی بیش از حد انباشته یا به وضعیت تحریک ارگان­‌های جنسی چنان روشن است که نمی­‌تواند مورد غفلت قرار گیرد. این موارد روشن در کنار موارد دیگری قرار می­‌گیرند که در آنها محتوای رویاها، این ظن به­جا را برمی­‌انگیزانند که در رویا ردپای یک محرک سوماتیک وجود دارد؛ چرا که در محتوای رویا چیزی وجود دارد که می­‌تواند به عنوان کار شده، نماینده یا تعبیری از چنان محرک­‌هایی قلمداد شود. شرنر (Scherner) (۱۸۶۱) که در مورد رویاها تحقیق می­‌کرد در مورد ریشه گرفتن رویاها [از محرک­‌های سوماتیک] قویاً بحث و از آن جانبداری می­‌کند و مثال­‌های خوبی در این مورد اقامه می­‌نماید. برای مثال، در رویای او «دو ردیف پسربچه­‌های زیبا می­‌بیند که با موهای روشن و ظاهر ظریف در مقابل یکدیگر ستیزه‌­جویانه صف­‌آرایی کرده­‌اند و به یکباره با یکدیگر به جنگ و نزاع برمی­‌خیزند، سپس خود را از نزاع پس می­‌کشند و موقعیت قبلی را به خود می­‌گیرند و بعد دوباره کل ماجرا را یک بار دیگر شروع می­‌کنند.» وقتی او این دو ردیف پسربچه­‌ها را به عنوان دندان تعبیر می­‌کند، این تعبیر به خودی خود قابل قبول به نظر می­‌رسد و تازه وقتی می­‌فهمیم که بعد از این خواب، «رویابین یک دندان دراز را کشیده است،»[۱۵] این تعبیر قطعیت می­‌یابد. به طرز مشابهی، تعبیر «گذرگاه­‌های دراز، باریک و بادپیچ» به عنوان نشأت گرفته از تحریکات روده به نظر قابل قبول می­‌رسد و این گفته­‌ی شرنر را تأیید می­‌کند که می­‌گوید رویا بیش از هر چیز از طریق نشان دادن ابژه­‌ای شبیه آن ارگان به دنبال بازنمایی ارگانی است که محرکی را فرستاده است.

بدین ترتیب ما برای قبول این نکته که تحریکات داخلی می­‌توانند همان نقش تحریکات خارجی را در رویاها بازی کنند، آماده هستیم. اما هر برآوردی از اهمیت این تحریکات متأسفانه همان مخالفت‌­ها را در پی خواهد داشت. در موارد بسیاری، تعبیری که اشاره به یک محرک سوماتیک داشته باشد غیرقطعی یا غیرقابل اثبات است. این گمان که تحریکات ارگان­‌های داخلی نقشی در ایجاد رویا داشته باشند، نه در مورد تمام رویاها بلکه تنها در مورد تعداد معدودی از آنها صدق می­‌کند. و بالاخره اینکه، تحریکات سوماتیک داخلی درست مانند تحریکات حسی خارجی به میزان خیلی کمی قادرند چیزی را در مورد رویاها، بیشتر از آنچه مربوط به یک واکنش مستقیم به محرک می­‌شود، توضیح دهند. اینکه باقی رویا از کجا می­‌آید همچنان در پرده­ای از ابهام باقی می­‌ماند.

با این وجود بیایید توجه خود را به یک جنبه­‌ی غیرعادی از حیات رویا معطوف کنیم که در این مطالعه­‌ی روی اثرات محرک­‌ها آشکار شد. رویاها صرفاً محرک را بازسازی نمی‌­کنند؛ روی آن کار می­‌کنند، اشارتی به آن می­‌کنند، در متن واردش می­‌کنند و همچنین آن را با چیز دیگری جایگزین می­‌کنند. این جنبه از کار رویا[۱۶] است که توجه ما را به خود جلب می­‌کند زیرا که احتمالاً می­‌تواند ما را به اساس رویاها نزدیک­‌تر سازد. وقتی کسی چیزی را بر اساس محرکی می­‌سازد، تمام آن ساخته توسط محرک توجیه نمی‌شود. برای مثال، مکبث شکسپیر نمایشنامه­‌ای بود که به مناسبت (piece d occasion) جشن به قدرت رسیدن اولین پادشاهی که تاج سه قلمرو پادشاهی را یکی کرد، نگاشته شد. اما این بدان معناست که این مناسبت تاریخی تمام محتویات این تراژدی را تحت پوشش قرار می­‌دهد؟ آیا این مناسبت، عظمت و رازآمیزی آن را شرح می­‌دهد؟ به همین ترتیب شاید بتوان گفت اثر محرک­‌های خارجی و داخلی روی رویابین تنها به عنوان جرقه­‌های شروع رویا عمل می­‌کنند و به همین دلیل چیزی در مورد اساس رویاها به ما نمی­‌گویند.

چیز دومی که بین رویاها مشترک است یعنی غرابت روانی [صفحه ۳۴ f] آنها از یک سو فهمش مشکل است و از سوی دیگر هیچ نقطه‌­ی آغازی برای پژوهش بیشتر در اختیارمان قرار نمی­‌دهد. به عنوان یک قاعده چیزها در رویاها به صورت اشکال بصری تجربه می­‌شوند. آیا محرک­‌ها می­‌توانند روشنگر این موضوع باشند؟ آیا آنچه ما تجربه می­‌کنیم در حقیقت [همان] محرک است؟ با این فرض، در حالی‌که تنها در موارد نادری تحریک بینایی آغازگر رویاست، چگونه رویا می­‌تواند یک تجربه­‌ی بصری باشد؟ یا اگر ما رویای واژه­‌های ادا شده را می­‌بینیم، می­‌توانیم به این مطلب برسیم که در خلال خواب یک گفتگو، یا سر و صدایی که شباهت به گفتگو داشته باشد به گوش­‌هایمان می­‌رسد؟ به خود جرأت می­دهم قاطعانه بگویم این احتمال قاطعانه مردود است.

اگر بحث کردن درباره­‌ی نقاط مشترک رویاها ما را به جایی نمی­‌رساند، بیایید ببینیم آیا تفاوت­‌های آنها به ما کمکی می­‌توانند بکنند. البته اغلب رویاها نامفهوم، مغشوش و نامعقول هستند؛ اما رویاهای قابل فهم، واقع­‌بینانه و معقول نیز وجود دارند. بیایید ببینیم رویاهای قابل فهم می‌­توانند روشنگر رویاهای نامفهوم باشند. در اینجا آخرین رویای معقولی را که به من گزارش شده، دارم. این رویا که توسط مرد جوانی دیده شده بود به این شرح بود: «رفته بودم در خیابان کرنتنر اشتراسه[۱۷] (Karntnerstrasse) پیاده‌­روی کنم که آقای X را آنجا دیدم و برای مدتی به او پیوستم. سپس به یک رستوران رفتم. دو زن و یک مرد آمدند و سر میز من نشستند. اول من از این موضوع ناراحت شدم و به آنها نگاه نکردم. اما بعداً وقتی نگاه کردم دیدم آنها کاملاً مودب و جالب‌­اند.» رویابین در مورد این رویا گفت که او در حقیقت غروب روز قبل از رویا در طول آن خیابان، در مسیر همیشگی، پیاده­‌روی کرده و آقای X را آنجا ملاقات نموده است. بخش دیگر رویا یک خاطره­‌ی مستقیم نبود و فقط به تجربه­‌ای که مدت­‌ها قبل اتفاق افتاده بود شباهت­‌هایی داشت. در اینجا رویای واقع­‌بینانه­ی دیگری که این بار از آنِ یک خانم است هم وجود دارد: «شوهرش از او می­‌پرسد: فکر نمی­‌کنی باید بدهیم پیانو را کوک کنند؟ و او پاسخ می­‌دهد: به زحمتش نمی­‌ارزد؛ به هر صورت چکش­‌ها احتیاج به تعمیر دارند.»[۱۸] این رویا بدون تغییر زیادی گفتگویی را که روز قبل بین آنها رد و بدل شده بود تکرار کرد. از این نوع رویاهای معقول چه درسی می­‌گیریم؟ هیچ چیز، جز اینکه آنها از زندگی روزانه یا چیزهای مرتبط با آن مطلبی را تکرار می‌­کنند. این موضوع اگر در مورد تمام رویاها صدق می­کرد یک حرفی می­شد. اما هیچ شکی در مورد آن وجود ندارد که این موضوع فقط در مورد تعداد کمی از رویاها صدق می‌­کند و در اکثر رویاها هیچ علامتی دال بر ارتباط با روز قبل وجود ندارد[۱۹] و هیچ نوری توسط آن بر رویاهای نامفهوم و نامعقول تابانده نمی­‌شود. این فقط نشان می­‌دهد که وظیفه­‌ی جدیدی پیش رویمان قرار دارد. ما نه تنها می­‌خواهیم بفهمیم که یک رویا چه می­‌گوید، بلکه اگر به وضوح چیزی را می­‌گوید (مانند مثال­‌های فوق)، می‌خواهیم بدانیم چرا و به چه منظوری این مصالح آشنا که فقط به تازگی تجربه شده‌­اند، در رویا تکرار می­‌شوند.

فکر می­‌کنم شما هم مثل من از دنبال کردن بررسی‌­هایی از این دست خسته شده‌­اید. کل علاقه و دلبستگی فرد به یک مسأله آشکارا ناکافی است مگر اینکه شخص همچنین از مسیری که منجر به حل آن خواهد شد آگاه باشد. ما هنوز چنین مسیری را پیدا نکرده­‌ایم. روان­شناسی تجربی که چیزی به ما ارائه نکرد جز اطلاعات بسیار ارزشمندی در مورد اهمیت محرک‌­ها به عنوان عامل راه‌­انداز رویاها. از فلسفه نیز جز اینکه یک بار دیگر متکبرانه به ما یادآوری کند که ابژه­‌ی مطالعه­‌ی ما در پیشگاه خرد ابژه­‌ی نازلی است، چیزی انتظار نمی­‌رود. همچنین ما علاقه‌­ای هم نداریم که دست به دامن علوم خفیه شویم. تاریخ و عرف می‌­گوید رویاها واجد معنا و مفهومی هستند: آنها نگاهی رو به سوی آینده دارند – ولی قبول کردن این ایده سخت و اثباتش قطعاً ناممکن است. بنابراین می­‌بینیم که تلاش­‌های اولیه‌­ی ما دستمان را کاملاً خالی می­‌گذارد.

به طور غیرمنتظره، از مسیری که ما آن اندازه هم مورد کاوش قرار نداده­‌ایم، سرنخی در دسترس­مان قرار می‌­گیرد. کاربرد زبان‌شناسی که اتفاقی نیست و رسوبات کشفیات گذشتگان است، گرچه این را هم  باید به خاطر سپرد که از آن استفاده­‌ی نسنجیده به عمل نیاید – در زبان ما چیزهایی وجود دارند که نام غریب «رویای روز» را به خود اختصاص داده‌­اند. این رویاهای روز فانتزی (محصولات تخیل) هستند؛ از عمومیت زیادی برخوردار بوده و باز هم مانند رویاها هم در افراد سالم و هم در افراد بیمار قابل مشاهده­‌اند و در عین حال برای مطالعه­‌ی آنها در ذهن خودمان به آسانی در دسترس هستند. قابل توجه­‌ترین چیزی که در مورد این ساختارهای تخیلی وجود دارد این است که نام «رویای روز» به آنها داده شده است، برای اینکه در آنها از دو عامل مشترک رویاها [صفحه ۳۱ و صفحات بعد] اثری دیده نمی­‌شود. ارتباط آنها با خواب با نامشان در تضاد است؛ و در مورد دومین عامل مشترک در رویاها، ما در رویای روز چیزی را تجربه نمی­‌کنیم یا در مورد آن وهم پیدا نمی­‌کنیم، بلکه تصور می­‌کنیم و می­‌دانیم که آن چیز فانتزی ماست، ما نمی‌­بینیم بلکه فکر می­‌کنیم. این رویاهای روز در دوران پیش از بلوغ ظاهر می­‌شوند و اغلب حتی در دوره­‌ی آخر کودکی نیز وجود دارند؛ آنها تا انتهای بلوغ ادامه می­‌یابند و پس از آن یا متوقف می­‌شوند و یا تا پایان زندگی ادامه پیدا می­‌کنند. بر محتوای این فانتزی­‌ها انگیزه­‌ی بسیار آشکاری غالب است. رویاهای روز از صحنه­‌ها و وقایعی تشکیل یافته‌اند که در آن یا نیازهای ایگوایستیک سوژه برای جاه­‌طلبی و قدرت یا آرزوهای اروتیک‌­اش ارضا می­‌شود. در مردان جوان فانتزی‌های جاه­‌طلبانه و در زنان که جاه­‌طلبی­شان معطوف موفقیت در عشق است، فانتزی­‌های اروتیک برجسته­‌ترین فانتزی­‌ها را تشکیل می­‌دهد. اما در مردان نیز نیازهای اروتیک اغلب در پس‌­زمینه به میزان کافی مشهوداند: به نظر می­‌رسد تمام اعمال و پیروزی­‌های قهرمانانه­‌ی آنها معطوب کسب تحسین و عنایت زنان است. این رویاهای روز از جنبه­‌های دیگر تنوع بسیار زیادی از خودشان نشان می­‌دهند و فراز و نشیب متنوعی را پشت سر می­‌گذارند. آنها یا هر یک بعد از مدت کوتاهی کنار گذاشته شده و جای خود را به رویای روز جدیدی می­‌دهند یا حفظ شده، در متن داستان­‌های طولانی بافته شده و با تغییر شرایط زندگی سوژه خود را سازگار می­‌کنند. می­‌توان گفت آنها به اصطلاح با زمان پیش می­‌روند و یک «مهر روزگار» می­‌خورند که شاهدی بر تأثیر موقعیت جدید می­‌شوند. آنها مصالح خام برون­‌دادهای شاعرانه هستند چرا که نویسنده­‌ی خلاق رویاهای روز خود را به کار می­‌بندد و با دگرگونی­‌ها، مبدل­‌سازی­‌ها و از قلم انداختن­‌های خاص، موقعیت­‌هایی را که در متن داستان­‌های کوتاه، رمان­‌ها یا نمایشنامه­‌هایش وارد می­‌کند، خلق می­‌نماید. قهرمان این رویاهای روز، چه مستقیماً و چه با هویت­‌سازی روشن با کس دیگر، همیشه خود سوژه است.[۲۰]

این امکان وجود دارد که رویاهای روز نام خود را از رابطه مشابه خود با واقعیت گرفته‌­اند – یعنی [نام آنها] می­‌خواهد بگوید که محتوای آنها در غیرواقعی بودن هیچ دست­‌کمی از رویاها ندارد. اما شاید کلمه­‌ی مشترک رویا در نام آنها به خاطر ویژگی روانی خاصی در رویاهاست که هنوز برای ما ناشناخته است و ما در جستجویش هستیم. این موضوع نیز محتمل به نظر می­‌رسد که ما در کوشش برای استفاده از این شباهت نام­‌ها به عنوان چیزی بااهمیت، راه غلطی را در پیش گرفته­‌ایم. تنها بعداً می‌توان این قضیه را روشن نمود.

[۱] توسط جوزف بروئر در سال­‌های ۱۸۸۲ -۱۸۸۰. برای مقایسه، سخنرانی­‌هایی که من در آمریکا در سال ۱۹۰۹ ارائه کردم (پنج سخنرانی درباره­‌ی روانکاوی [a۱۹۱۰]) و مقاله­‌ی «تاریخچه جنبش روانکاوی» [d۱۹۱۴].

[۲] [اثر اصلی فروید در مورد موضوع رویاها کتاب تعبیر رویاها (a۱۹۰۰)، چاپ استاندارد، جلد ۴ و ۵  بود. با این وجود به ندرت نوشته‌ای از او وجود دارد که این موضوع در آن پدیدار نشده باشد و فهرستی از موارد عمده­ای که این موضوع در آن به بحث گذاشته شده است در ضمیمه‌­ای بر آن اثر وجود دارد (همان جا، جلد ۵، صفحه ۶۲۶). در پانوشت سخنرانی­‌های کتاب حاضر ارجاعات فراوانی به آن کتاب وجود دارد. شایان توجه است که شماره­‌گذاری صفحات متن آخرین چاپ­‌های جداگانه­‌ی این کتاب (London: Allen and Unwin, 1955 and New York: BasicBooks,1955) با شماره­‌گذاری صفحات با مجلدهای چاپ استاندارد یکی است.]

[۳] [فروید این موضوع را در انتهای آخرین سخنرانی از این مجموعه سخنرانی­ها [از کتاب اصلی] (صفحه ۴۵۶ f در زیر)، بیشتر شرح می­دهد.]

[۴] [تمایل نوروتیک­‌های وسواسی به عدم قطعیت و ابهام توسط فروید در بخش B از قسمت II مقاله­‌اش تحت عنوان «یادداشت‌هایی بر موردی از نوروز وسواسی» (d ۱۹۰۹) مورد بحث قرار گرفته است. همین طور گزارشی از این نوع بیماری را در سخنرانی XVII [از کتاب اصلی] صفحه ۲۵۸ به بعد ببینید.]

[۵] [توضیح این رویا در سخنرانی XV (صفحه   ) داده شده است.]

[۶] [قسمتی از این کتاب در کتاب تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحه ۳ و پانوشت صفحه ۹۸ نقل شده است.]

[۷] [بسیار شبیه چیزی که امروزه «بینگو» نامیده می­‌شود.]

[۸] [برای مقایسه، با این حال اظهاراتی درباره­ی این مورد در سخنرانی XIV صفحه ….. وجود دارد.]

[۹] [برای مقایسه کتاب تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحات ۲ و ۳]

[۱۰] [در آلمانی به صورت تحت الفظی «دیدن نور دنیا»]

[۱۱] [سایکو فیزیولوژیست فخنر (۸۷- ۱۸۰۱) تأثیر فراوانی بر تئوری­‌های فروید داشت (مطالعه­‌ی اتوبیوگرافیک او را را ببینید (d۱۹۲۵)، چاپ استاندارد، جلد ۲۰، صفحه ۵۹) اظهارنظر حاضر در تعبیر رویا بحث شده است، جلد ۴، صفحه ۴۸ و جلد ۵، صفحات ۵۳۵ تا ۵۳۶.]

[۱۲] [برای این موارد و موارد متعدد دیگر از آزمایشات موری رجوع کنید به تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحه ۲۵]

[۱۳] [در تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحات ۲۸-۲۷ نیز آمده است.]

[۱۴] [با تفصیل بیشتر در تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحه ۲۳۲ آمده است.]

[۱۵] [تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحه ۲۲۷]

[۱۶] [فرایندی که افکار پنهان در پس رویا را به شکل آشکار آن تبدیل می­‌کند. این، موضوع سخنرانی XI در ادامه است.]

[۱۷] [خیابان اصلی خرید در وین.]

[۱۸] [تعبیر رویاها، جلد ۴، صفحه ۱۸۵.]

[۱۹] [اصلاح این جمله کمی جلوتر می‌­آید (صفحه ۶۱).]

[۲۰] [بحث اصلی فروید در مورد فانتزی­‌ها و ارتباط­شان با خلاقیت هنری در دو مقاله­‌ی متقدم‌­اش یافت می­‌شود: «نویسندگان خلاق و رویای روز» (e۱۹۰۸) و «فانتزی­‌های هیستریک و ارتباط آنها با دوجنسی بودن» (a۱۹۰۸). او در ادامه به این موضوع باز می‌گردد، در بخش انتهایی سخنرانی XXIII.]

* هیأت تحریریه انجمن فرویدی در آن تاریخ شامل این افراد بود: افشین زمانی منفرد، خدیجه فدائی، فرزام پروا، مرجان پشت مشهدی، احمد کریمی دهکردی، معصومه هاشمی طاهری و نرگس عزیزی

منبع:
انجمن فرویدی

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)