00491755234725

انتخاب کلمه

انتخاب کلمه
خلاصه

ارتباطی با زبان و با بُعد واقع وجود داشت، یا به عبارت دقیق‌تر، با آن چه گفته شده و طریقی که این در آن گفته شده بود (در ارتباطش با کل و با حقیقت)، که برای من بسیار خاص بود. مثل دیگران از نسل من، که تأثیر گرفته از [ماه] می ۶۸ بودند، من با یک شیوه گفتن محاوره‌ای روبرو شدم، یک شیوه تقریباً لیبرال؛ یک سبک تعبیری که در زمان نوجوانی من بسیار مُد بود و تأثیراتی را بر من به جا گذاشت. بیایید بگویم که من تحت تأثیر واقع شدم، مثل هر فرد دیگری، با حدوث زبان، با سیل زبان، که از آن، بر اساس [گفته] لکان در کنفرانس ژنو در مورد سمپتوم، «چیزی در اظهار کردن جا مانده، یک پس مانده، همان طور که او اشاره می‌کند، که با آن، برایمان لازم است کنار بیاییم».

28 7 99


نویسنده: لوره نوو
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: سوده رخشا
مقابله: فرزام پروا
ویرایش: حامد خطیبی

منتشر شده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۴ توسط NLS

ارتباطی با زبان و با بُعد واقع وجود داشت، یا به عبارت دقیق‌تر، با آن چه گفته شده و طریقی که این در آن گفته شده بود (در ارتباطش با کل و با حقیقت)، که برای من بسیار خاص بود. مثل دیگران از نسل من، که تأثیر گرفته از [ماه] می ۶۸ بودند، من با یک شیوه گفتن محاوره‌ای روبرو شدم، یک شیوه تقریباً لیبرال؛ یک سبک تعبیری که در زمان نوجوانی من بسیار مُد بود و تأثیراتی را بر من به جا گذاشت. بیایید بگویم که من تحت تأثیر واقع شدم، مثل هر فرد دیگری، با حدوث زبان، با سیل زبان، که از آن، بر اساس [گفته] لکان در کنفرانس ژنو در مورد سمپتوم، «چیزی در اظهار کردن جا مانده، یک پس مانده، همان طور که او اشاره می‌کند، که با آن، برایمان لازم است کنار بیاییم».
رخداد‌های گفتاری‌ای هستند که موجب ایجاد اتفاقاتی در بدن می‌شوند، اگر چه می‌توانیم بگوییم که روانکاوی تأکید کرده که لحظه‌ای که اشتیاق واجد صفات انسانی می‌شود لحظه‌ای است که کودک وارد زبان می‌شود. روانکاوی یک انسانیت از زبان را آشکار می‌کند، که شأن سوژه را به او می‌دهد.
ولی اگر هر یک به وسیله بُعد واقع زبان تحت تأثیر قرار گرفته باشد و اگر لکان این واقع را با نئولوژیسم (کلمه ابداعی) lalangue نامگذاری [تعمیدی] کرده باشد، با یک کلمه، تا بگوید هر یک lalangue خود را صحبت می‌کند، من به سهم خودم، تحت تأثیر یک سبک زبان واقع شدم که به عنوان این که تمام حقیقت را با خود حمل می‌کند در گوش من طنین انداخت، علی‌رغم این که، اعتقاد داشتم که به شکل متناقض نمایی، چیز بیشتری برای گفتن نبود.[۱] ابتدا سرکش، اغلب رنجیده، پس از آن انتخاب کردم که ساکت باشم. باور داشتم که بزرگ دیگری‌ای که با او سر و کار داشتم همه این را می‌دانست، از آنجا که خود را مجاز به این جدیت تعبیری روزانه کرد. و تا جایی که این دانش قبلی وجود داشت، که به عنوان دانش درباره من معرفی شده بود، درباره اعمال ناخودآگاه من، بر شیوه لذت بردن من تأثیر شدیدی گذاشت و همچنین بر رابطه من با خود دانش. بی شک سوء تفاهم آنجا بود! ولی با گفتن آن، لعنتی! [malédiction] من مقداری زیادی سرمایه گذاری کرده بودم. من زیادی درگیر این مفروض دانش-کل بزرگ دیگری شده بودم، که دوستش داشتم، و از این رو این آزادی عمل را به او داده بودم، این قدرت را. یک آسیب شناسی کلامی کل را گفتن، من را مجبور کرد، در واقع، به یک سکوت مجرمانه، که وقتی رخ می‌دهد که فردی از اشتیاقش به سخن گفتن دست می‌کشد، و بنابراین احساس خطاکار بودن می‌کند. این تا لحظه‌ای که من دوباره سخن گفتن را آغاز کردم ادامه داشت، به حساب خودم، با درگیر یک روانکاوی شدن؛ این تقریباً بیست سال به طول انجامید، و من یک روانکاو شدم.
من از چیزی که تبدیل به یک نمونه واقعی فرامن شده بود خلاص شده بودم، که در پایان روانکاویم به یک قدر [مقدار] خالی کاهش یافته بود و بنابراین به این Pass رسیدم که من را یک AE نمود، یک روانکاو اکول [Analyst of the School]. قرار بود بر مشکلات خطیر روانکاوی گواهی دهم، [پس] من نقطه‌ای که به آن رسیده بودم را محدود و مشخص نمودم. نقطه یک ناممکن گفتن فراتر از آن چه می‌تواند گفته شود، و چیزی که پیش از این من را بی سخن گذاشته بود [بدون صدا].
من این چهارمین کمپلکس خانوادگی را رها کرده بودم، نوعی کمپلکس کل- گفتن، که به آن تمام این قدرت را داده بودم، بدون این که بدانم چگونه از آن بگریزم، به جز با فرار کردن.
تروما، در اینجا، از کل آن را گفتن آمد که با فوران معنی به واقعیت درآمد که شامل یک ناممکنی بود، هیچ کلمه‌ای نبود که ایجاد زخم نکند. این یک شیوه گفتن است که اصل برجسته لکانی نا- کل را به حساب نمی‌آورد، تز حیاتی‌ای که لکان تا آخرین نفس از آن دفاع خواهد کرد و با آن آخرین سمینارش را در کاراکاس به پایان می‌رساند، در سال ۱۹۸۰، وقتی او مداخله خود را با این جمله که بسیار برای من تکان دهنده بود به پایان می‌برد: «البته، من کل را به شما نمی‌گویم، این شایستگی من است.»[۲]
در متن عالی آغاز سخنرانیش عملکرد و حوزه گفتن و زبان که بیست سال پیش از Television نوشته شده بود، لکان به نقطه گفتن این رسید که سوژه محصول گفتن است، در اصل گفتن والدین. محصول گفتن بودن، متضمن این است که ما مورد صحبت واقع شده‌ایم قبل از آن که صحبت کنیم. این به هر حال این حقیقت را که چیزی برای ما اتفاق می‌افتد که فراتر از تمام تعیّنات دالی ماست از بین نمی‌برد، از جمله آنهایی که اندکی پیش اشاره کردم؛ روانکاوی مطرح می‌کند که هر یک نقش خود را اجرا می‌کند: «فرد همیشه مسؤول موضع خود به عنوان یک سوژه است»[۳]، لکان برای این جمله که آن را به عنوان «تروریست [ارعاب گر]» توصیف کرد دلیل آورد. ولی من یک روز تصمیم گرفتم که این تروریسم را ترجیح می‌دهم ـ تروریسم مسؤولیت برای موقعیت فانتاسم گونه من ـ به آن چه من را در واقع اسیر کرده بود.
ما مسؤولیم، به عنوان مثال، برای رفتاری که در آن دال‌های بزرگ دیگری را اختصاص می‌دهیم، از زبانی که ما به عنوان «مادرانه» [زبان- مادری] مشخص می‌کنیم، چیزهای ?S، و برای شیوه‌ای که آن را از آنِ خود می‌کنیم همان طور برای آن چه که به آن اضافه می‌کنیم.
پس من آن را از آنِ خود کردم، این اصل که بر اساس آن یک به کار گیری ویژه سوژه هست، ممکن است بگوییم یک به کار گیری لیبیدویی، که در سطح دانش بزرگ دیگری و گفتار بزرگ دیگری قطعی است، که این دومی را تا حد یک آب باریکه‌ی دل مشغول [bemused trickle] کاهش می‌دهد. یک طریقه غریب از پاسخ به تقاضا و اشتیاق بزرگ دیگری هست که خود را در آن به دام افتاده می‌یابیم، به آن جایگاه ذهنی گفته می‌شود، و آن خیلی چیزها را تغییر می‌دهد!
«[…] ابژه در آنجا فعال است و سوژه سرنگون شده […]»، چیزی است که لکان در کنفرانس‌های رُمی [۴]خود گفت، وقتی عمل روانکاو شدن را یادآور می‌شود.
در نتیجه من در آنالیز فهمیدم که فرد به خاطر پذیرفتن یک جایگاه ذهنی که شاید فرد را از فانتاسم آزاد کند، احساس گناه می‌کند، و [همچنین] برای اجازه دادن به بزرگ دیگری به منظور پاسخگو بودن برای حقیقتی که وجود ندارد.
این چیزی است که می‌تواند از خلال تجربه آنالتیک به دست آید، یک تجربه اخلاقی گفتن، فراتر از جایگاه فانتاسم گونه.
همچنین من به ویژه از حضور لکان بر روی صحنه با خبر بودم، در Television اش، وقتی او ماهرانه این پیشنهاد فوق العاده را که به عنوان قطب نما به من کمک کرد، شرح می‌دهد: «من همیشه حقیقت را می‌گویم. نه همه حقیقت را، چون راهی برای گفتن کل آن نیست. کل آن را گفتن، به معنای واقعی کلمه غیر ممکن است: کلمات قاصر هستند. با این حال از طریق همین غیر ممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.» (یادداشت حاشیه‌ای توسط JAM [ژک الن میلر]: (/S(A م[۵]
این مقدمه از روش‌های بسیار توسط مداخله او صورت بندی شده، تا آن یکی که از آن زمان همچنان بر آن تاکید شده است: خوب- گفته شده [le bien-dire].
چیزی هست که می‌تواند گفته شود و چیزی هست که نمی‌تواند گفته شود ولی می‌تواند نوشته شود. کلمات هستند و حرف (letter) وجود دارد. برای من، در Television، که یک مداخله شفاهی است، لکان بر چیزی تأکید می‌کند که نوشته شده است.
این یک تناقض است که تأثیرات سخن را واسطه گری می‌کند و ایجاد یک آسودگی از بزرگ دیگری می‌کند، که یگانه (the One) را بیشتر از بزرگ دیگری ترفیع می‌دهد، و از طریقی فروید و لکان را در تنش قرار می‌دهد: «حرصی که او فرامن را با آن توصیف کرد ساختاری است، نه تأثیر تمدن، بلکه (سمپتوم) ناخشنودی در تمدن [است]».[۶] به یک طریق، آن چه لکان بیان می‌کند این است که فرد به بزرگ دیگری نیاز ندارد تا سمپتوم‌ها را بسازد، این تأثیر زبان بر بدن است، که در حقیقت اثراتش را باقی می‌گذارد.
روانکاوی معنی را از اسارت واپس زنی رها کرد جایی که قدرت با مذهب پیمان اتحادی تشکیل داده بود؛ در حالی که معنی مذهبی همیشه پنهان کننده حقیقت بوده است. ولی، همان طور که ژ. ا. میلر در معرفی‌اش در خصوص کنگره WAP درباره بُعد واقع که به زودی برگزار می‌گردد، توضیح می‌دهد[۷]، این کاپیتالیسم است در اتحادش با دانش ـ از طریق تبلیغات جهانی شدن و یک ارتباط با کالاهای مادی و ابزارهایی که به پیوندهای اجتماعی مقدم شمرده شده‌اند ـ که موجب یک غیرطبیعی شدن بعد سمبولیک و [بعد] واقع طبیعت شده است. به نظر می‌رسد که تلویزیون این شعار جدید را منتقل می‌کند: همه چیز می‌تواند گفته شود، و شنیده شود، توسط همه، بدون محدودیت، همه چیز می‌تواند بدون هیچ پوششی نشان داده و دیده شود.
لکان مخالف این روند بود، که گاهی آن را یک هذیان می‌نامید. به هر حال بدون ترفیع عملکرد پدر ـ که او را تا یک صورت ظاهر (semblant) تقلیل داده بود ـ و بدون هیچ درخواستی برای، یا نوستالژی برای، جایگاه قدیمی، او ثابت می‌کند که محدودیتی وجود دارد. با استفاده از Gödelian matheme، (خط خورده S(A ، که بی ثباتی و ناکاملی بزرگ دیگری را صورت بندی می‌کند، او تصدیق می‌کند که کل-آن را-گفتن ممکن نیست: این یک ناممکنی است، یک ناممکنی‌ای که با آن بُعد واقع و همچنین نا-کل را ابداع کرد.
و بنابراین او با lalangue در یک کلمه، بُعد واقع زبان- فی- نفسه را نام‌گزاری [تعمیدی] می‌کند،که شامل یک محدودیت می‌شود؛ ناممکنی خود آن.
بدین ترتیب او با کل آن را گفتنِ حادثه تاریخی خودش، مخالفت می‌کند، استیلی که ـ به علت پیچیدگی‌اش ـ به عنوان یک نقطه توقف این جنون تعبیری عمل می‌کند، با معرفی ملاحظه‌ای متفاوت در ارتباط با گفتن [le dire]، جایی که اشتیاق آنالیست و خود پایان روانکاوی را از آنجا برگرفت: آن خوب- گفته شده‌ی روانکاوی.
این دوره‌ای است که او سمینارهایش را درباره منطق ارائه می‌کند و به طور اخص سمینار هنوز، که از خلال فرمول‌های sexuation، تلاش می‌کند آن چیزی را بنویسد که، از رابطه جنسی، قابل نوشتن نیست[۸].
و بنابراین، در این بافتار، فرد می‌تواند خوب- گفته شده را در محدوده‌ی طبقه بندی منطقی حدوث در نظر بگیرد، از آنچه که از نوشته نشدن دست می‌کشد، در حالی که کل- آن- را گفتن در محدوده‌ی ضرورت قرار می‌گیرد، آنچه که از نوشته شدن دست نمی‌کشد.
خوب- گفته شده‌ی یک آنالیز می‌تواند در شکل حقیقت لکانی درک گردد، که لکان دقیقاً به عنوان نا- کل نشان خواهد داد. این دلالت بر آن دارد که همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کلّ وجود ندارد، در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً بر حق باشد. مثل یک عنصر جامد، این varité، که در توافق با تنوع [variété] حقیقت [vérité] است، قطعاً صورت‌های زیادی دارد.
راز روانکاوی اینجاست: اگر چه فرد باید با آن کنار بیاید، فقط بخشی از حقیقت قابل گفتن است، فرد فقط می‌تواند آن را نیمه-بگوید.
پس خوب- گفته شده بسیار شبیه نیمه-گفته شده است چرا که آن در تقابل با گفتن-همه چیز [کل-آن را-گفتن] عمل می‌کند، و با فوران سائقی که بر می‌انگیزد.
«این از طریق همین ناممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.»[۹]
Matheme گفتار روانکاوی یک جدایی حک می‌کند بین معنا [sense]، بین S1، ارباب دال و S2، دانش در جایگاه حقیقت، که به بی-معنایی [non-sense] تقلیل یافته است.
در تقابل با سراشیبی معنا و سراشیبی نشانه، لکان نوشتن را معرفی می‌کند و بر این تأکید می‌کند که، آن چه نوشته شده، فقط با یک ضربه قلم مو، به یک ویژگی، تقلیل یافته است. او این را، در پایان تدریسش، با استفاده از دال یکه و تنها (all-alone) تعیین می‌کند، تا یک ویژگی منحصر به فرد ژوئی‌سانس را مشخص کند، مناسب برای هر یک، «که دیگر هیچ معنایی را حمل نمی‌کند» و باقی‌مانده‌ای است که وقتی آنالیزی که به پایان خود رسیده بر جا مانده است.
بنا بر این لکان بُعد [dimension] را کاهش می‌دهد، (dit-mension، عمارت [mansion] [خانه] گفته شده)[۱۰]، به آن یگانه (One the): در دنیای موجود-متکلم، (چیزی از) یگانه هست.
گره گشایی از طریق کلماتی که به وسیله کلمات گره خورده بودند، گره دال‌هایی که سمپتوم از آنها تشکیل شده است، این است که آن را به یگانه‌ی ویژگی کاهش دهد.
گره زدن و گره گشایی متریال دالی، عمل کردن بر روی دال به منظور تقلیل معنی نامتجانس آن که هیچ کاری هیچ وقت نمی‌کند مگر این که رمز معنا را خوراک بدهد، در واقع برای خالی کردن سوژه از وزن معنا است.
اگر همان طور که ژ. ا. میلر بیان می‌کند، وقایع گفتن هستند که نشانه‌هایی روی بدن باقی گذاشته‌اند، سمپتوم‌ها، و اگر اتفاقات زبان بر روی بدن موجود-متکلم در محدوده‌ی حدوث یک گفته [un dit] قرار بگیرند، پس یک آنالیز به کشف کردن معنی سمپتوم‌ها که به وسیله گفتار روی بدن باقی مانده‌اند، کمک می‌کند.[۱۱] در روانکاوی بودن، روانکاو شدن شامل ـ همان طور که ژ. ا. میلر اشاره میکند ـ دانستن چگونگی قرائت یک سمپتوم است. و اگر آن چیز که روی آن قمار می‌شود یک قرائت باشد، چنین است چون آن اول از همه درباره یک نوشته است.
اصلی که اساس گفتار روانکاوی است در جنب کمدی واقع شده: این همان است که رابطه جنسی وجود ندارد. در مقابل اساس رواندرمانی عقیده-عام است، که انتشار یافته تا کاری کند که رابطه جنسی وجود داشته باشد؛ این [را] لکان به عنوان پیشنهاد توضیح می‌دهد، این را محکوم می‌کند که ما را به بدترین [au pire] هدایت می‌کند، چیزی تراژیک، که ما را مجذوب می‌کند، که شاید، دقیقاً، کل-را-گفتن باشد. این معنی است، که از آن لذت می‌بریم [jouir] و سمپتوم‌ها از آن زاده می‌شوند.
آینده روانکاوی و پیشرفت آن، همان طور که توسط اصل «Pass» نشان داده شده، بدین ترتیب وابسته به باز کردن چیزی است که در حوزه روانکاوی بسته و قفل شده بود، به تمام آنهایی که در ارتباط با مسیر روانکاوی ویژه خودشان و پایان منطقی آن، می‌توانند شهادت دهند.
«هر چه قدیس بیشتر، قهقهه بیشتر» (The more Saints, the more laughter) م[۱۲]: این درب خروج از گفتار سرمایه داری است.
بنابراین تبیین گفتار روانکاوی «به عنوان یک پیوند اجتماعی مشخص شده توسط کار یک روانکاوی»، که ارزش خود را از قرار گرفتن در سطح بنیادی‌ترین روابط بین موجودات-متکلم برگرفته[۱۳]، ما را هدایت می‌کند به مسیر یک اخلاق خوب-گفته شده که هرگز مشابه اخلاق ارسطویی نیکی نیست.
«[…] ما غم را به عنوان افسردگی ارزیابی می‌کنیم […] ولی این یک وضعیت روح نیست این به سادگی یک شکست اخلاقی است، همان طور که دانته و حتی اسپینوزا گفته‌اند: یک گناه، که به معنی یک ضعف اخلاقی است، که، نهایتاً، فقط در ارتباط با تفکر قرار گرفته، یعنی، با وظیفه خوب-گفته بودن، تا فرد راهش را در ارتباط با ناخودآگاه پیدا کند»[۱۴]: فرد به دلیل بد-گفتن گناهکار است [mal dire].
از این وظیفه که، فرد راهش را در ارتباط با ناخودآگاه پیدا کند، است که روانکاو اجازه‌ی جایگاه خود به عنوان روانکاو را دارد. «هیچ اخلاقی در جنب اخلاق خوب-گفته شده قرار نمی‌گیرد…» (یادداشت حاشیه‌ای توسط ژک- الن میلر[۱۵])
«در مقابل غم، دانش خوش [gay sçavoir] وجود دارد، که یک فضیلت است […]: نه فهمیدن، نه غوطه ور شدن در معنا، بلکه یک پرواز کردن بر فراز آن تا حد ممکن در سطح پایین، بدون این که معنی به این فضیلت بچسبد و آن را بخورد، بدین ترتیب [است] لذت بردن [jouir] از کشف کردن […].»[۱۶]
فضیلت لکانی پس دانستن همه چیز یا فهمیدن همه چیز نیست (لکان خود به آنالیست در این باره هشدار می‌دهد)، بلکه لذت بردن از کشف کردن است. آن چه او با دانش خوش برابر می‌داند چیزی است که ژ. ا. میلر در حاشیه به آن اشاره می‌کند: «هیچ دانشی در جنب آن بی-معنایی [نیست]» …این دانشِ معماست، هیروگلیف، معمای تصویری، پیام‌های رمز گزاری شده، که به فرد از معنی زیادی زمان استراحتی می‌دهد…
ملال، بی حوصلگی، بد خلقی، پس اینها عواطفی هستند که از معنای زیادی و از خوب-نگفتن بر می‌خیزند. آنها ناسازگار هستند. لکان با اصطلاح «یک نوک بُعد واقع» به آنها اشاره می‌کند، تا بگوید آن اغوا نمی‌کند؛ این عواطف حلقه‌ای از حقیقت دارند که در مورد رابطه سوژه با گفتن و زبان است.
پس چه باید کرد؟ این سوالی است که ژ. ا. میلر مطرح می‌کند. «در آوردن اخلاق خوب-گفته شده» از کار روانکاوی، این کار شایسته گفتار روانکاوی است.
این کار ماست.

[۱] یادداشت مترجم از فرانسوی به انگلیسی:
La langue، Lalangue و langage همگی واقعاً با استفاده از دال «زبان» [language] قابل ترجمه به انگلیسی هستند. من la langue را به عنوان زبان [language] (در استفاده رایج کلمه در انگلیسی) ترجمه می‌کنم و lalangue را ترجمه نشده باقی می‌گذارم.
[۲] «Bien entendu, je ne vous dis pas tout, c’est là mon mérite». ترجمه من [مترجم از فرانسوی به انگلیسی]
[۳] Lacan J., Ecrits. The First Complete Edition in English, Trans. B. Fink, W.W. Norton, 2006, p, 729.
[۴] Lacan J., La méprise du sujet supposé savoir, Autres Ecrits, Seuil, 2001, p. 332. Unpublished.
[۵] Lacan J., Television. A Challenge to the Psychoanalytic Establishment, W.W. Norton, 1990, p. 3.
[۶] Lacan J., op. cit., p. 28.
[۷] Miller J.-A., A real for the 21st Century, in Hurly-Burly, Issue 9, May 2013, p. 202.
[۸] Lacan, J., The Seminar of Jacques Lacan: On Feminine Sexuality, the Limits of Love and Knowledge (Encore), Book XX, W.W. Norton & Company, 1999.
[۹] Lacan J., Television. A Challenge to the Psychoanalytic Establishment, W.W. Norton, 1990, p. 3.
[۱۰] یادداشت مترجم از فرانسوی به انگلیسی:
اصطلاح اینجا در فرانسوی به راحتی به انگلیسی ترجمه نمی‌شود چون که شامل یک هم‌صدایی و بازی کلمات در مورد dit-mension و dit-mansion [dimension (بُعد) و said-mansion (خانه‌ی-گفته شده)] می‌باشد.
[۱۱] Miller J.-A., Mental, Issue 26, June 2011.
[۱۲] Lacan J., op. cit, p. 16.
[۱۳] Lacan J., op. cit., p. 14.
[۱۴] Lacan J., op. cit., p. 22.
[۱۵] Ibid.
[۱۶] Ibid.
منبع:
https://freudianassociation.org/

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)