00491755234725

درسنامه‌های دکتر کدیور: مقاله «درباره نارسی­ سیسم» فروید

درسنامه‌های دکتر کدیور: مقاله «درباره نارسی­ سیسم» فروید
خلاصه

هر حال اینکه چرا جایی موظف هستید که اطلاعات را بدهید و اصلاً بر اساس این کار ارزشیابی می­ شوید و از طرف دیگر هیچ وقت به کسی اصرار نکنید. یعنی اطلاعات را تا حدی پیش می ­بریم که دیگر شما متقاضی نشوید که از طرف بخواهید برود خودش را درمان کند. بهترین مثال که چگونه نوروتیک از هر چیزی برای داشتن یک Gain استفاده می­ کند. مثلاً همان بیمار آقای زمانی. با وجود اینکه هیچ کس اصراری نکرده بود

7 7 99

 
 
جلسه مورخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۱
از کلاس‌های عرصه فرویدی – مکتب لکان
دوره چهارم:
مقاله “درباره نارسی­ سیسم” فروید
 
پاسخ به سوال:
هیچ چیز تغییر نمی ­کند، هیچ آدمی اصلاً دلش نمی ­خواهد چیز جدیدی یاد بگیرد مگر به نوعی به این کار مجبور شده باشد، و این اجبارها انواع و اقسام دارند که برخی از آنها آنچنان هستند که کسی اصلاً متوجه نمی­ شود که این کار دارد با اجبار انجام می ­شود. کسب اطلاعات و دانش…  نمونه بارز اینکه خود شما بارها گفتید که وقتی مقالات فروید را خواندید اوضاع شما به هم ریخته است، معترض شدید، دلشوره پیدا کردید، غمگین بودید و حالتان به صورت قبل نبوده است. پس اطلاع یافتن و دانش اندوختن باعث می ­شود تعادلی که در وجود آدمیزاد بوده، به هم بخورد. درست مثل اضافه کردن یک کلمه به یک جمله، جمله ­ای که حاضر و ساکن است سال ­ها و قرن­ ها هیچ تغییری ایجاد نشده و حالا شما تلاش می ­کنید یک کلمه به این جمله اضافه کنید. این کلمه را در جاهای مختلف جمله امتحان می­ کنید، هر جای جمله که می ­گذارید این جمله به هم می­ریزد، این جمله دیگر آن جمله قبلی نیست. وقتی در نهایت بالاخره موفق شدید یک جایی این کلمه را جا بدهید، جمله ­ای به وجود می ­آید که اصلاً آن جمله قبلی نیست. پس هر دانشی با آدم ­ها همین کار را می ­کند. پس اطلاعات دادن در هر صورت کاری است که با زور انجام می­ شود. شما این کار را با زور می ­کنید، صبر نمی­ کنید از شما تقاضا کنند، صبر نمی­ کنید که طرف خودش عقلش برسد.
در سطح کلی وقتی در نظر می­ گیرید که روانکاوی باید در سطح جامعه مطرح بشود، باید جامعه از اطلاعات پر بشود، به خاطر این است که روانکاوی نمی ­تواند در یک حوزه محدود، به صورت یک هسته بسته، بین چند نفر نخبه بماند. هر چه که تبدیل به یک جمعیت محدود نخبه بشود از بین­ رفتنی و میراست. بنابراین برای اینکه به حیاتش ادامه دهد مجبور است که مدام گسترش پیدا کرده و گستره خود را افزایش دهد. صحبت از دو نوع گفتار است که یک گفتار، اگر تلاش نکند که گسترش یابد گفتارهای دیگر او را خواهند بلعید. همان طور که می ­بینید گفتارهای دیگر چگونه خودشان را به زور تحمیل می ­کنند. چگونه همه وسایل ارتباط جمعی، اینترنت و ماهواره همه هستند تنها برای اینکه این گفتارها جاری باشند و به زور ما را در معرض چیزهایی قرار بدهند که خیلی وقت ­ها دلمان نمی­ خواهد. حالا این در مورد گفتار اربابی انجام می ­شود. هر وقت تلویزیون را باز می ­کنی، حالا اینجا نه، توی آمریکا، مجبوری هزاران تبلیغ تجاری ببینی که به زور انجام می ­شود. در مورد هر گفتاری که حساب کنید به همین ترتیب است. یعنی به زور وارد می ­شود. هیچ آدمی دلش نمی­ خواهد بشنود، ولی یک گفتار چون در نهایت قرار است در معرض گفتاری که در مقابلش است قرار بگیرد، برای اینکه زنده بماند باید به زور خودش را نگه دارد. پس اطلاعات به زور انجام می ­گیرد. اما در مورد درمان وضعیت فرق می­ کند. درست است که شما این اطلاعات را دارید، دو کار باید انجام بدهید. یکی شخص در معرض اطلاعات قرار می­ گیرد و متوجه می­ شود یک چنین راه­ حل­ هایی هم توی دنیا هست. می ­شود آدم خودش را از بدبختی از فلاکت و از شر اضطراب­ هایش نجات بدهد. کار دوم اینکه بعد یک اشتیاقی به وجود بیاید که حالا این موضوع چی است و چطور انجامش بدهیم. اما برای اینکه این مرحله انجام بشود وجود اشتیاق ضروری است و آن اشتیاق خودش را از طریق تقاضا نشان می ­دهد. این دیگر چیزی نیست که شما بخواهید فشار وارد کنید. و این دو مسأله را در عمل متوجه می ­شوید که تاکتیک کار چه جوری است. تا کجا را شما باید انجام دهید و کجا هست که دیگر اگر بخواهید خودتان انجام دهید در جایگاه متقاضی قرار می­ گیرید. حالا هر کسی که می ­خواهد باشد، نزدیک ­ترین فرد شما، همسر شما که می ­دانید اگر به نوعی درمان بشود زندگی مشترک شما هم بهتر می­ شود. اما به محض اینکه این تقاضا را مطرح می­ کنید و در وضعیت متقاضی قرار می ­گیرید آن وقت درمان هم وسیله­ ای و چیزی جزء سمپتوم آن فرد می ­شود تا از آن یک هدف (Gain) دیگری بسازد.
اما به هر حال اینکه چرا جایی موظف هستید که اطلاعات را بدهید و اصلاً بر اساس این کار ارزشیابی می­ شوید و از طرف دیگر هیچ وقت به کسی اصرار نکنید. یعنی اطلاعات را تا حدی پیش می ­بریم که دیگر شما متقاضی نشوید که از طرف بخواهید برود خودش را درمان کند. بهترین مثال که چگونه نوروتیک از هر چیزی برای داشتن یک Gain استفاده می­ کند. مثلاً همان بیمار آقای زمانی. با وجود اینکه هیچ کس اصراری نکرده بود و برای بار دوم و سوم هم جلساتش را آمده بود برگشته بود به آقای زمانی گفته بود: «چی شد آن روانکاوی که قرار بود معرفی کنی، بروم؟»!!! با وجود اینکه خودش تلفن زد و وقت گرفت وقتی آمد اینجا می­ گفت من یادم نیست، من تلفن نکردم، آقای زمانی من را فرستادند!!! یعنی از همین حالا من و آقای زمانی متولی درمانیم، ما دو تا باید یک کاری بکنیم تا آن شخص درمان بشود!!! و چیز دیگری که فروید همیشه روی آن تأکید می ­کند… چیزی قشنگ­ تر از این نیست که ما در زبان فارسی به آن می­ گوییم «شور حسینی». این شور حسینی که درمانگرها دارند که آدم­ ها را درمان کنند، حالا به هر مذلتی. نتیجه­ اش هم همان مثالی می ­شود که روانکاو ژاپنی خودش می ­رود روی Coach می ­خوابد، آن خانم مراجع اش هم پشت سرش می ­نشیند! چرا؟ چون می­ خواهد درمان کند، به هر بدبختی و فلاکتی که هست. که این رابطه درمانی باقی بماند و برقرار باشد تا کار درمانی انجام بشود، و این را هم به صورت یک موفقیت توی کنگره عنوان می ­کند! و حالا این آدم به خصوص، که من و آقای زمانی را می­ گذارد توی منگنه، یعنی آدمی که با این شور حسینی درمان­گران به خوبی آشناست. یعنی از طرفی مدت­ ها با درمانگرهای مختلف در تماس بوده و از طرفی آقای زمانی زنگ زده و مسئولیتش گردن اوست. از طرفی من را هم که خوب فکر کرده یکی از همین درمانگرهای …(اصطلاح لاتین) است. یکی از چیزهایی که فروید همیشه آنالیست ­ها را از آن بر حذر می­ دارد اصرار به درمان است، پافشاری به درمان است. اینکه حالا روانکاو به هر مشقتی این مراجع را از این وضعیتی که هست نجات بدهد. این مثال را برای این زدم که به شما نشان بدهم اصرار کردن بر درمان به کجا می ­کشد. برویم سر ادامه نارسی ­سیسم.
در این قسمت دوم فروید بیشتر به مسأله عشق ورزیدن می­پردازد و اینکه آدم ­ها چگونه ابژه عشق را انتخاب می­ کنند و معتقد است دو روش وجود دارد. یکی نارسی­ سیستی و یکی Attachment. بعدش هم صحبت از این کرد که یک زنانی وجود دارند که اینها روش زندگی­ شان نارسی ­سیستی است. اینها زنانی هستند که خودشان را به عنوان ابژه انتخاب کرده­ اند و اینها از لحاظ بشریت (نوروتیک) خیلی ارزشمندند. هم برای زن ­ها و هم برای مردها. فروید اینجا اشاره نکرده ولی من تذکر می ­دهم وقتی می ­گوید بشریت یعنی برای هر دوی اینها ( هم زن ها و هم مردها) یک افسونی ایجاد کرده است. و باز مثال­ هایی می ­زند که اصلاً این نوع نارسی­ سیسم برای افراد بشر خیلی جالب است. افراد بشر منظور نوروتیک ­هاست. برای این نوروتیک یک جذابیتی ایجاد می ­کند. به خاطر اینکه آدمی که خودش نارسی­سیسم ­اش را از دست داده وقتی می ­بیند افراد دیگری توانسته­ اند توی این کشاکش زندگی آن را حفظ کنند برای او خیلی سحرکننده و افسون ­کننده هستند. و بعد هم مثال زده که چرا اینها احساس اینکه نارسی­سیست هستند ایجاد می ­کنند و اینکه چرا اینقدر جذاب­ اند.
حالا فروید می­ گوید، توضیحاتی را که من دادم در مورد این نوع زن­ ها که اینها خودشان را دوست دارند، و رفتارشان نسبت به آنهایی که دوستشان دارند یک رفتار سرد و فاصله ­داری است که باعث می­ شود عاشق بدبخت همیشه در وضعیتی باشد که احساس نارضایتی بکند. از یک طرف بسیار افسون­ شده و از طرف دیگر ناراضی است. توضیح می­ دهد که فکر نکنید این توضیحاتی که من می ­گویم یک ضدیت با زنان دارم، وقتی می­ گویم این نوع انتخاب ابژه، انتخابی است که بیشتر در زنان مشاهده می­ شود و نوع Attachment بیشتر در مردها دیده می­شود. منظورم این نیست که بخواهم به زن­ ها اهانتی بکنم. اینکه اولاً من آدم غرض­ ورزی نیستم و دوم اینکه حتی همین زن­ ها هم که انتخاب ابژه آنها به این شکل است قادر هستند که نوعی انتخاب ابژه از نوع دیگر که در مردها به وقوع می ­پیوندد (Attachment) داشته باشند. مثلاً انتخاب ابژه زمانی که اینها صاحب بچه می­ شوند و آن عشقی که به فرزندشان دارند، نشان می ­دهند که آنها هم می ­توانند به یک ابژه خارجی به همان شدت تمایل نشان بدهند. و چیزی که خیلی جالب ­تر است اینکه در این زن­ ها یک انتخاب ابژه انجام می­ گیرد که انتخاب یک ایده ­آل است یعنی این زن­ها قادر هستند یک ایده ­آلی را به همین اندازه ­ای دوست داشته باشند که زن ­های دیگر مردشان را. و این نشان می ­دهد که بالاخره اینها نه این که کاملاً در خودشان غرق شده باشند و قادر به انتخاب ابژه نباشند، نیست. و حالا این مسأله انتخاب ابژه را توضیح می ­دهد. فروید برای اینکه مثال بزند که نارسی ­سیسم بچه را کجا دنبالش بگردیم، این مرحله ­ای را که ما فرض کردیم در رشد جنسی آدمی وجود دارد، در خود بچه­ ها ممکن است از نظر مخفی بماند ولی بهترین راه مطالعه ­اش این است که پدر و مادرهایشان را بررسی کنیم و رفتاری را که پدر و مادرها با این بچه دارند، و اینکه پدر و مادرها چه جور رفتاری با بچه ­شان دارند، چیزی که ما در فارسی می ­گوییم؛ «سوسکه به بچه ­اش میگه قربون دست و پای بلوری ­ات برم». این نارسی ­سیسمی است که آنها (والدین) خودشان مجبور شده­ اند رهایش کنند و حالا آن را توی بچه ­هایشان جست ­و ­جو می­کنند و می خواهند به این ترتیب نارسی­ سیسم از­ دست ­رفته خودشان را جبران کنند. تمام این چیزهایی که فروید مثال می ­زند، اینکه آنچه را که تربیت و تمدن فرض می ­شود، انتظار دارند بچه ­های دیگران داشته باشند ولی بچه­ های خودشان اگر نداشته باشند اشکالی ندارد. اگر بچه­ های خودشان رفتند مهمانی فلان کار را کردند هیچ اشکالی ندارد ولی اگر بچه مردم همان کار را کرد واویلا است. اینها چیزهایی است که در تجربه روزمره می ­بینیم. اما چیزی که فروید نمی­گوید ولی می ­بایست خودمان از او برداشت کنیم، اینکه در نهایت تمام آنچه به توجه و محبت پدر و مادرها نسبت می ­دهیم همه تلاشی است برای به دست آوردن نارسی­ سیسم از دست رفته خودشان. و اینکه در این بخش صحبت از سرمایه ­گذاری عاطفی و از عشق ورزیدن است. صحبت از Love object و همه اینها، و اینکه در نهایت هر سرمایه ­گذاری عاطفی انجام شود به خاطر این است که نارسی ­سیسم خود شخص جایگزین شود. و در نهایت محبت پدر و مادری هم یک چیزی است که آدم باید توضیح برایش بدهد. این جوری نیست که چیزی جزء بدیهیات باشد. و اتفاقاً چیز دیگری که فروید اینجا نمی­ گوید اینکه شما هر وقت پدر و مادری را دیدید که دارند خودشان را برای بچه­ هایشان هلاک می ­کنند بیشتر باید به این فکر کنیم که آنها درصدد جبران نارسی ­سیسم از دست ­رفته ­شان هستند. یعنی هر چه که فداکاری بیشتر است، نارسی­ سیسم بیشتر است.
پس هر سرمایه ­گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی ­سیسم ­اش [را] دنبال کند. این انرژی و لیبیدو گذاشتن برای به دست آوردن رضایت است. بشر یاد می­ گیرد که باید یک چیزهایی را در جریان زندگی سوشیال و در جریان تمدن از دست بدهد، بعد یک چیزهای کج و معوج به جایش پیدا می ­کند که همان چیزها را دوباره به دست بیاورد و جایگزین کند، عشق ورزیدن و عشق به فرزند هم همین طور است.
لکان کار را آسان کرده و صحبت از نیاز، تقاضا و اشتیاق می­ کند. هر چیزی که خارج از نیاز باشد (نیاز آن چیزی است که برای ادامه حیات لازم است) اسمش اشتیاق است و آن را در واژه­ نامه فروید می­ گویند:”Sexuality”. بنابراین هر کاری که می­ کنیم غیر از آن کاری که برای زنده ماندن لازم است، اسمش”Sexuality” است. حتی آن تارک دنیایی هم که توی معابد برای خودش زندگی می­ کند، “Sexuality” او به این نحو است. برای فروید Sublimation یکی از راه ­های موفقیت­ آمیز خرج کردن لیبیدو است. راهی که Repression توی آن کمتر است. هدر رفتن انرژی کمتر است. یک رضایت و Satisfaction می ­آورد که هم فردی و هم اجتماعی است. پس Sublimation یک راه خوب خرج کردن لیبیدوست، که البته همه اینها برای به دست آوردن Satisfaction است. منتها یک راههائی هم دارد که ریاکارانه ­تر است (عشق و علاقه والدین به فرزند). و یک راه­هایی هم هستند که بعضی وقت­ ها مخرب هستند. مثال بارز پدر و مادرهایی که اصرار دارند بچه ­هایشان زندگی خوبی داشته باشند، خودشان قادر نشده ­اند و حالا این فشار را روی بچه­ ها می ­آورند، و تازه آن هم پیچیده شده در لفافه محبت.
اما Sublimation ریاکارانه نیست. فردی که خودش این والایش را کرده و این زحمت را کشیده، یک نارسی­ سیسمی برایش فراهم می­شود و دیگر این فشار را به بچه ­هایش نمی­ آورد.
یکی از مقولات اساسی در روانکاوی و به خصوص فروید، مسأله انتخاب ابژه برای دوست داشتن و برای Identification است.
پاسخ به سؤال: شما فکر نکنید که روانشناس هستید در قرن ۲۱ هم دارید زندگی می ­کنید، می­ دانید کودکان جنسیت دارند ولی آن وقت ­ها این فروید بود که تحقیر و تمسخر را به خودش خرید تا سکسوالیته کودکانه را به آدمیزاد ثابت کند. بچه ­ها ساده و معصوم­ اند و از جنسیت چیزی نمی ­فهمند؟ این طوری هم نیست. بچه­ ها جنسیت دارند و خوب هم می ­فهمند چیست. انکار سکسوالیته کودکی توسط مردم از همین ناشی می ­شود.
و لیبیدو را مطرح می­ کند که در یک مقطعی فرض کرده است که این دو تا هر دو در واقع روی Ego متمرکز هستند و در این مقطع این دو را نمی­ شود از هم تشخیص داد. برای او این سوال مطرح است که چرا بچه آدمیزاد در یک زمانی راضی می­ شود دست از نارسی ­سیسم بردارد. می­ گوید دلایل متعددی دارد. و این که او این کار را به چه طریقی انجام می­ دهد را می ­گذارد کنار. ولی چیزی را که ارائه می ­دهد اینست که در ارتباط با Castration Complex است که او دست از نارسی­ سیسم برمی­ دارد. این بدین معنی است که در پسربچه ­ها این کمپلکس به صورت یک اضطراب از دست دادن Penis است و در دختر بچه ­ها کشف این حقیقت که Penis ندارند، و که آن را به شکلی حسودانه می­ طلبند، و به دارندگان آن غبطه می خوررند و رشگ می ورزند. و این Castration complex چیزی است که در ارتباط با فعالیت اولیه جنسی کودک شکل می گیرد. منظور این است که فعالیت اولیه کودک باعث می ­شود شرایطی فراهم شود که این فعالیت از طرف پدر و مادر تهدید به مجازات شود. (در مورد پسربچه­ ها تهدید به قطع شود.)
در همان مقاله “روانکاوی پایان یافته و روانکاوی پایان­ ناپذیر” در آخر مطلب در مورد Castration Complex فروید از صخره صحبت می­ کند. جائی که خیش روانکاوی در آنجا گیر می ­کند. در روانکاوی امروز باید از این مرحله، از این صخره، گذشت. باید که Castration Complex به پایان برسد و شخص قبول کند که کاستره Castrated است و در این نقطه Complex تمام می ­شود و Castration می­ ماند. تمام داستان­ های نوروز برای deny [انکارکردن] Castration است.
پاسخ به سؤال: فروید می­ گوید این نارسی­سیسم را شخص از دست داده است، سرمایه­ گذاری روی Ego کجا رفته؟ ما باید تصور کنیم که روی ابژه­ ها سرمایه ­گذاری کرده است و اینجا مقوله… Repression هست که جواب را می­ دهد.
آدم­های مختلفی را با هم مقایسه می­ کند، یک سری ایده ها و افکاری وجود دارد که بعضی از آدم ­ها به راحتی تحمل می ­کنند ولی بعضی از آدم ­ها آنها را پس می­ زنند و طرد می­ کنند و اینکه تفاوت این دو تا آدم این است که یکی  Idealساخته و دارد بر اساس آن رفتار می ­کند و یکی نساخته است. و حالا موضوع این ساختن ایده ­آل است که توضیح می­ دهد ایگو لیبیدو کجا رفته است. Ego می­ خواهد مطابق Ideal رفتار کند، پس Repress می­ کند.
پاسخ به سؤال: سکسوالیته می ­تواند انواع مختلفی داشته باشد. وقتی که این لیبیدو مستقیماً صرف ارضاء جنسی بشود، همان کاری که برایش ساخته شده را کرده است. اما این لیبیدو ممکن است صرف کارهای دیگری هم بشود که بسیار با آن عمل جنسی فاصله داشته باشد. هر چه که این فاصله بیشتر باشد آن کار یا آن عمل اسمش استSublimation . یعنی اینکه لیبیدو همان لیبیدو است و دارد مصرف می ­شود اما برای آن مصرفی که قبلاً بوده صرف نمی­ شود. هدف لیبیدو به دست آوردن ارضاء است، کلاً هم از نظر فروید برای بشر لذت­ بخش ­ترین ارضاء، ارضای جنسی است. حالا وقتی که لیبیدو شرایطی برایش پیدا شد که نتواند و یا نخواهد مستقیماً ارضاء جنسی به دست بیاورد و آن را در راهی مصرف کرد که نهایتش ارضای مستقیم جنسی نبود اسمش Sublimation است.
بنابراین یک آدم متمدن انرژی خیلی کمی را در این عصر و زمانه صرف ارضای جنسی مستقیم می­ کند. همه کارهای دیگری را که انجام می­ دهیم داریم لیبیدو صرف می ­کنیم. لیبیدویی که در نهایت ارضای مستقیم جنسی به دست نمی ­آید و این نوع مصرف لیبیدو Sublimation است. به همین دلیل خاص است که فروید می­ گوید تمام تمدن به خرج سکسوالیته بنا شده است. یعنی هر چه که ما بایستی می ­رفتیم خرج به دست آوردن لذت جنسی می ­کردیم، آمدیم یک جای دیگری صرف کردیم. چون که تمدن به خرج سکسوالیته به دست آمده و این همان چیزی است که بعضی ­ها این جوری می ­خوانند که تمدن بر اساس سکسوالیته بنا شده است. در واقع یعنی آنچه که باید خرج به دست آوردن ارضا جنسی می ­شده، نشده است. جای دیگری مصرف شده و این دانش را، هنر را، دین و مذهب و هر سه که دستاورد بشر است، به وجود آمده است.
حالا می­ گوید Sublimation با Idealization خیلی فرق دارد. Idealization چیزی است که مربوط به ابژه است و نیازی هم ندارد که از محدودیت جنسیت به مفهوم خاصش خارج بشود. یعنی یک ابژه جنسی را هم آدم می ­تواند Idealized کند. در واقع هر آدم عاشقی همین کار را کرده است، وقتی مجنون می­ گوید که لیلی را باید از دریچه چشم مجنون ببینی یعنی همین. چون که ابژه ­ای است که هر کس نگاه می ­کند می­ گوید چیز خاصی نیست. اما مجنون که او را Idealized کرده است ازش این لیلی را ساخته و خوب حالا دارد لیبیدویش را خرجش می ­کند. و فروید می­ خواهد بگوید که ایده­ آلیزاسیون همیشه منجر به Sublimation نمی ­شود.
Sublimation موقعی است که انرژی از حیطه ارضای جنسی خارج شده باشد. حالا آن Idealization اگر بخواهیم مثال لیلی و مجنون را بزنیم باز دارد یک ارضا جنسی این وسط به دست می­ آید اما از … جنسی به دست می­ آید. پس Sublimation نیست و این ایده ­آل کردن ابژه و بهای بیش از اندازه به ابژه دادن می ­تواند ابژه­ اش هم ابژه خارجی باشد هم Ego خودش باشد. هر دو موارد را می ­شود بهای زیادی داد و ایده ­آلیزه کرد. در Idealization صحبت از ابژه است در Sublimation صحبت از هدف. در هر دو لیبیدو صرف می ­شود. حالا می­ شود Idealization در داخل Sublimation باشد یا نباشد، اما با هم متفاوت­ اند. مثال لیلی و مجنون ایده­ آلیزاسیونی است که Sublimation ندارد. یا کسی که کار علمی می­ کند یا روی هنر و صنعت و… یک ابژه ­ای را Idealized کرده که دیگر ابژه جنسی نیست.
Idealization باید درکش خیلی مشکل باشد برای تفکر قرن ۲۱ که چرا یکی این کار را می ­کند، به خصوص اگر بخواهد در مورد ابژه باشد. و به نظر می ­آید که چرا اصلاً این کار باید انجام بگیرد؟
همین الان کافی است که شما رمان­های قرن ۱۸ و ۱۹ را بخوانید، ببینید آن وقت چه نوع عشق و… عاشقی ­هایی وجود داشته که الان به نظر ما عجیب می ­آید. کسانی هستند که دوست دارند فیلم ­های قدیمی تماشا کنند و می­ بینند که با وجود اینکه ۷۰- ۸۰ [سال] گذشته ولی این چنین Idealization عجیب می ­آید.
با این همه دو علت وجود دارد: ۱- تعداد ابژه ­ها ۲- وضعیت روابط انسانی به نوعی است که اجازه نمی ­دهد اشتیاق پرورش پیدا کند. دستیابی به ابژه آن چنان سریع است که اشتیاقی به وجود نمی ­آید. بنابراین دیگر Idealization صورت نمی­ گیرد.
حالا وقتی به دیدگاه­ های لکانی رسیدیم تمدن به صورت یک چیز گریزناپذیر در می ­آید، یعنی بشر مدام مجبور به Sublimation است، مدام متمدن ­تر می ­شود.
پاسخ به سؤال: قسمت­ هایی از مطلب را که در علوم دیگر در مورد تمدن به آنها اشاره نشده است، فروید به آنها جواب می­ دهد. ولی یک چیزهایی است که خیلی قبل از فروید به آنها جواب داده شده است. تمام فلاسفه به نوعی این کار را کرده ­اند. اصلاً فلسفه کارش این است که بگوید ما اصلاً برای چی روی زمین هستیم، برای چی اینجا آمدیم، برای چی داریم زندگی می­ کنیم، و قرار است چه کاری انجام بشود. ادیان هم همین کار را کرده­ اند و یکی از همین سؤال­ ها راجع به تمدن، در کتاب کاپیتال مارکس به آن اشاره شده که اصلاً تمدن چی هست؟ چه جوری به وجود آمده است؟ و چرا به وجود آمده است؟ و اصلاً هیچ ربطی هم به نقطه ­نظرات روانکاوی ندارد. اینهایی که ما می ­گوییم جواب کلی نیست. جواب آن جاهای خالی است. من به شما توصیه می ­کنم که حتماً جلد اول کاپیتال مارکس را بخوانید.
Idealization ضرورتاً منجر به Sublimation نمی­ شود. ممکن است آدم یک Ideal را برای خودش بگذارد، ولی قادر به Sublimation نباشد و اتفاقاً این یکی از دلایل نوروز است. نوروتیک یکی از مختصاتش این است که یک Ideal دارد که نمی ­تواند به آن برسد. همین طور انرژی­ اش بی ­خودی صرف می ­شود. یک دور باطل را طی می ­کند. به این دلیل که نمی ­تواند Sublimation را انجام بدهد و به آن Ideal برسد. چون که اولاً یک سری Repression انجام داده است که انرژی می­ گیرند، آنجا لیبیدو صرف می­ شود، پس نوروتیک مقداری از انرژی ­اش این جوری هدر می ­رود تا این Repression را برقرار نگه دارد. تا وقتی که Repression را برقرار نگه می ­دارد قادر نیست انرژی را صرف  Sublimationکند، و بعد که نمی ­تواند این کار را انجام بدهد، برای بار دوم احساس نارضایتی به او دست می ­دهد. آن  Idealاز توانش خیلی بالاتر است، آن از او مطالبه ­ای می­ کند که یک سری Repression باید انجام بدهد. یک سری چیزهایی را باید ازش بگذرد و این کار را به خاطر آن Ideal انجام می­ دهد و حالا که انرژی ­اش دارد صرف این Repression می ­شود دیگر نمی­ تواند Sublimate کند که به آن Ideal برسد.
پاسخ به سؤال: Ego Ideal خودش Ideal می­ سازد برای ما، خودش به اصطلاح مطالبه می­ کند. Ideal این می­ شود که حالا تو به این ابژه دسترسی پیدا کنی، این کار را انجام بده، آن کار را انجام بده. Idealها راEgo Ideal  در مقابل ما می ­گذارد. گفتار جمعی از پدر و مادر شروع می­ شود و تمام آنهایی که در تربیت شما نقش دارند، همان Ideal هایی که جامعه، یک فرهنگ، برای خودشان درست کردند اینها را ادامه می ­دهند و رویش تأکید می­ کنند، اینها باعث می­ شود که شخص برای اینکه مطابق با آن Ideal ها باشد، Repression انجام بدهد. حالا که Repression انجام داده است دیگر رمق و انرژی ندارد که بخواهد به آن Ideal ها برسد. یا اینکه این Ideal سازی­ ها بدین ­گونه، تلاش ­ها و فشارهایی که والدین برای اینکه به نارسی ­سیسم خودشان برسند یک کار مخرب ­تر انجام می ­دهند و فکر می­ کنند که دارند به بچه­ ها خدمت می­ کنند، از این جهت مخرب که آن­چنان انرژی فرزندشان صرف Repression می ­شود که دیگر جایی برای آن هدف باقی نمی ­ماند.
از یک طرف شکی نیست که بچه آدمیزاد باید یک سری چیزهایی را یاد بگیرد، یعنی تربیت بشود، نمی­ تواند مثل پرنده ­ها و گربه­ ها هر جور دلش می ­خواهد باشد ولی این هنر تربیت و تعلیم قاعدتاً باید همین باشد که یک جا و نقطه ­ای را پیدا کند. یک جوری باشد که این ترازو و میزان باشد برای این فشاری که وارد می آید. برای این کار خیلی جالبه فرهنگ­ های مختلف هر کدام راه­ های متفاوتی را پیدا کرده ­اند که بچه ­ها را از زیر این فشار نارسی سیستی پدر و مادر رها کنند و نجات بدهند. همه فرهنگ­ ها بدون اینکه از این سواد و دانش برخوردار باشند که انسان قرن ۲۱ دارد، می­ دانستند که این فشارهای نارسی سیستی پدر و مادر که می­ خواهد خودش را به زور از توی بچه ­ها بکشد بیرون، باید یک جوری از پدر و مادر نجاتش داد. یکی ­اش این بوده که بچه ­ها از یک سن و سالی، ۵ یا ۶ سالگی، به همین کوچکی جدا می ­کردند. حالا بعضی جاها مثلاً در ژاپن پسر­بچه را می ­سپردند دست یکی [از] مدرسه­ های شبانه روزی، همان کاری که آموزش و پرورش کاتولیک هم در قرون وسطی انجام می ­داده است. در یک سن و سالی باید می ­رفتند پیش یک کسانی که حداقل نمی ­خواستند از توی اینها خودشان را بکشند بیرون. آن کشیش کاتولیک هم حتماً یک سری Ideal هایی دارد که می­ خواهد روی اینها پیاده کند اما نوع نارسی­ سیستی یک کم Sublimate شده ­تر است. کمتر ریاکارانه است و مخرب، و یک چیزی را که من سال ­ها قبل کشف کردم و هنوز هم ازش لذت می ­برم این است که توی آفریقا تعلیم و تربیت و اصلاً پرورش و بزرگ کردن بچه ­ها به عهده پدربزرگ و مادربزرگ است. یعنی آدم­ ها توی این قبایل بچه ­ها را به دنیا می­ آورند که بدهند دست پدربزرگ و مادربزرگ، خودشان هیچ کاری نمی ­کنند. خودشان بعداً نوه ­ها را بزرگ می­ کنند و این یعنی اینکه در قبایل آفریقا هم به اینجا رسیده ­اند که رابطه فرزند و والد به آن سر راستی که ما فکر می ­کنیم نیست.
الان مطالعاتی انجام می­ شود، مثلاً توی قبایل چادر نشین در آفریقای شمالی، مسلمان هستند و یک روانکاوی هم روی آنها تحقیق کرده که چطور این رابطه جنسی که لکان می­ گوید، وجود ندارد. و اینکه چه تمهیداتی هست که بچه­ ها توسط والدین شان بلعیده نشوند، به خصوص مادرها. به هر حال جامعه به گونه ­ای است که به مردها اجازه می ­دهد لیبیدوشان را صرف کارهایی بکنند ولی زن­ ها الان در جوامع مرفه، زنان خانه ­نشین زیادند که نیاز به کار کردن ندارند.
 
منبع :
انجمن فرویدی

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)