00491755234725

درسنامه‌های دکتر کدیور: ناخود آگاه (Unconscious)

درسنامه‌های دکتر کدیور: ناخود آگاه (Unconscious)
خلاصه

این واژه را قبلا هم مطرح کردیم و گفتیم که قبل از فروید هم وجود داشته منتها فروید به آن یک معنای کاملا جدیدی داده و باعث شده که به قول لکان مهم ترین و منحصربه فرد ترین مفهومی باشد که در روانکاوی هست. این مفهوم منحصر به فرد به دو صورت در کارهای فروید به کار رفته: یکی به صورت یک صفت و دیگری به صورت یک اسم. وقتی به صورت صفت به کار می رود منظور هر آن چیزی است که از حوزه خودآگاه بیرون است (در یک زمان به خصوص)؛ ولی وقتی به عنوان یک اسم به کار برده می شود دیگر لوکالیزه است،

21 7 00

جلسه مورخ ۲۹ بهمن ۱۳۸۱

از کلاس‌های عرصه فرویدی  مکتب لکان

 

ناخود آگاه (Unconscious) :

۱۳۸۱/۱۱/۲۹

این واژه را قبلا هم مطرح کردیم و گفتیم که قبل از فروید هم وجود داشته منتها فروید به آن یک معنای کاملا جدیدی داده و باعث شده که به قول لکان مهم ترین و منحصربه فرد ترین مفهومی باشد که در روانکاوی هست. این مفهوم منحصر به فرد به دو صورت در کارهای فروید به کار رفته: یکی به صورت یک صفت و دیگری به صورت یک اسم. وقتی به صورت صفت به کار می رود منظور هر آن چیزی است که از حوزه خودآگاه بیرون است (در یک زمان به خصوص)؛ ولی وقتی به عنوان یک اسم به کار برده می شود دیگر لوکالیزه است، یک جایگاه در سیستم روانی است که اینجا در این دیکشنری نخست معنی فرویدی (مدل توپوگرافیک و مدل structural) را مطرح کرده است. در فرانسه رسم است که می گویند first topic و second topic. یعنی دو تا مدل توپوگرافیک وجود دارد. در اولی دستگاه روانی به سه سیستم تقسیم می شود که همه می شناسیم اش: سیستم های خود آگاه، نا خود آگاه و پیش آگاه. اما آن چه که اهمیت دارد این است که وقتی این واژه به صورت اسم به کار می رود دیگر تعریف آن با تعریف ناخودآگاه به عنوان یک صفت متفاوت است و آن چیزی است که بوسیله یک فرآیند فعال (منظور repression است) از حوزه خود آگاه خارج شده است.  بنابراین هر آن چه در ناخودآگاه است بر اثر واپس زنی به وجود آمده است. به همین دلیل است که هر آنچه در ناخود آگاه است، وقتی که به خودآگاه و پیش آگاه بر می گردد، نمی تواند به همان صورت اولیه اش باشد و قاعدتا تغییر شکل یافته است. (یک پیچ خوردگی پیدا کرده است، یک اعوجاج.) اولش فروید وقتی این تقسیم بندی را انجام داده، اسم آلمانی( das Unbewusste) را با حرف بزرگ به کار برده است و در زمان حاضر در تئوری روانکاوی این واژه منحصر شده به ناخودآگاه به عنوان اسم. فروید این تقسیم بندی را جایگزین تقسیم بندی دیگری نکرده و آنها همچنان به زندگی شان ادامه می دهند و این طور نیست که تقسیم بندی دوم باعث کمرنگ شدن تقسیم بندی اول شده باشد. به هیچ وجه این طور نیست. بعد از آن یک تقسیم بندی دیگری است که دستگاه روانی به (Ego ,Super ego, Id) تقسیم می شود. موضوع دیگر این که این ها اصلا قابل انطباق با هم نیستند. پس نباید تقسیم بندی دوم و اول را با هم مقایسه کنیم که کدام قسمت از تقسیم بندی اول مثلا در تقسیم بندی دوم معادل ld یا Ego است. هر سه این قسمت ها (ld ,Super ego, Ego) ناخود آگاه هستند. Id که کلا ناخودآگاه است؛ Super ego هم همین طور Ego هم قسمت اعظم آن ناخودآگاه است.

تا حالا صحبت از این بود که در لفظ فروید ناخودآگاه چیست و چه معنایی دارد و حالا نویسنده می پردازد به این که این واژه در لفظ لکان به چه صورتی بوده و چه معنایی یافته است. قبل از سال های دهه ۵۰ لکان واژه ناخودآگاه را بیشتر به صورت صفت به کار می برد، یعنی آنچه از حوزه خودآگاه در زمانی به خصوص خارج شده است، که در نظر آنهایی که بیشتر با کارهای فروید مانوس بوده اند عجیب می آید که لکان، آن قسمت اصلی را که فروید با آن کار داشته، رها می کند.

لکان از سال ۱۹۵۰ به بعد بوده که «لکان» شده و در این مقطع است که شعار بازگشت به فروید را مطرح می کند. یعنی این که زمان آن فرا رسیده که بازگشت به تئوری اصلی فروید انجام شود و نتیجه اش هم این است که یک بازگشت به مفهوم اصیل «ناخودآگاه» باشد. در این جا لکان تاکیدش بر این است که تمام عظمتی را که مفهوم نا خودآگاه در تئوری فروید دارد، نشان دهد و این که تاکید داشته باشد بر آن چه که هنوز بسیاری از مکاتب روانکاوی هم به آن توجه نمی کنند: این که نا خودآگاه چیزی نیست در تضاد با خودآگاه یا نقطه مقابل خودآگاه، بلکه ناخودآگاه نتیجه یک فرآیند فعال است (یعنی واپس زدن). با این همه ناخودآگاه فقط منحصر به هر آن چه که واپس زده شده است نیست.

یعنی آنالیز لکان از ناخودآگاه در مفاهیم ساختار سنکرونیک به وسیله ایده او از باز و بسته شدن ناخودآگاه در یک تپش زمانی تغذیه شده است. لکان معتقد است که ناخودآگاه را نمی توان تنها منحصر به واپس زنی کرد؛ یعنی کاملا معادل با آنچه واپس زده است، قرار داد. یکی از ایراداتی که لکان به دیگر مکاتب روانکاوی می گیرد این است که آنها اصلا مفهوم ناخودآگاه را متوجه نشده اند؛ این یک ایراد کاملا اساسی است. وقتی شخص اساسی ترین مفهوم رو انکاوی را متوجه نشود کار خیلی به جاهای باریک می کشد. و این گونه است که آنها ناخودآگاه را معادل غرایز قرار داده اند و آن را جایگاه غرایز دانسته اند.

تا اینجا متوجه شده ایم که فروید به هیچ وجه ناخودآگاه را جایگاه غرایز نمی داند و اینکه در بخشی از مقاله «ملانکولی» در تئوری فروید لحظه تولد Id بود. آن مقاله در سال ۱۹۱۷ نوشته شده و این تقسیم بندی ثانوی در ۱۹۲۱ ارائه شده: آنجا فروید صحبت از unconscious می کند و می گوید که در تضاد با word representation است. یعنی دو جور ناخودآگاه هست: یکی که word representation است و دیگری که نیست (در تضاد با object representation ).  بنابراین، یک نوع ناخودآگاه داریم که به اصطلاح در کارهای اولیه فروید – در کتاب «تعبیر رویا»، «روانشناسی زندگی روزمره » و «طنز و رابطه آن با ناخودآگاه» – می بینیم که به طور عمده ساختار کلامی یا دست کم تظاهرات کلامی دارد. حال آنکه کم کم فروید صحبت از چیزی می کند که با …….. متفاوت است.

در مقاله «ماورای اصل لذت»  می بینیم که فروید در واقع به گونه ای سرمنشأ غرایز را در بدن می داند. غرائز از تن نشأت می گیرند؛ و این که ناخودآگاه   point of impact(نقطه تاثیر) غرایز است نه منبع و سرچشمه غرایز. این ها چیزهایی هستند که نتیجه یک تئوری را به طور کلی تغییر می دهند. بنابراین حالا اینجا توضیح می دهد که ناخودآگاه نه ابتدایی است و نه غریزی – برای اینکه منشا غریزه جای دیگری است – و بدوی نیست.  چون باید یک گفتار و کلامی وجود داشته باشد تا ناخودآگاه به وجود بیاید – و یک ارگانیسم وجود ندارد که اسمش ناخودآگاه باشد – و دردرجه اول ناخودآگاه در حوزه زبان است. از همین جا فرمول مشهور لکان که «ناخود آگاه، همچون یک زبان ساختاربندی شده است.» نشات می گیرد. لکان معتقد است که ناخودآگاه دارای یک ضربان یا تپش است و اینکه این تپش را می توان زمان های باز و بسته شدن ناخودآگاه دانست؛ و این ها در جریان روند درمان کاملا مشخص است. این هم باز اشتباه دیگری است که به آن توجه نمی شود.

برخی فکر می کنند ناخودآگاه داده ای است که مدام در حال بیرون ریزی است و دسترسی به آن آسان است و هر آن چه در روند یک درمان اتفاق می افتد، به گونه ای ناخودآگاه را Drain (جاری) می کند. درحالی که این طورنیست. به همین دلیل هم اینجا صحبت از یک ساختارSynchronic   می کند. اینجا لازم است به کلمه Synchronic توجه کنیم، و این که آیا او این کلمه را در معنای زبان شناسی اش به کار می برد و یا در معنایی که در فرهنگ عامه معمول و مرسوم است. در هر صورت دیدیم که اگر در مقوله زبان شناسی در نظر بگیریم، ناخودآگاه را نمی توان صرفا به یک مقوله Synchronic   تقلیل داد چون که به هرحال یک ساختار Diachronic هم دارد (ولی حالا نویسنده این جا این واژه را بکار برده است) در حالی که واژه Synchronic   آن چنان ربطی به این تپش زمانی ندارد. آن چه در این مرحله مهم است، همین قسمت «تپش زمانی» و «باز و بسته شدن ناخودآگاه» است. این یعنی  بگذاریم ناخودآگاه در کلمات جاری شود.

می بینیم که اینجا دوباره نویسنده طرز تفکر متمایل به object relation و Ego psychology دارد و هر از گاهی از این اشتباهات می کند. درحالی که نوشته اولیه فروید نشان دهنده این است که ناخودآگاه ساختار زبانی دارد. منتها مکاتب دیگر روانکاوی اصلا این مطلب را متوجه نشده اند. اشتباهی که همه می کنند این است که از همان مقاله «سوگ و ملانکولی» موضوع را متوجه نشده اند و تولد Id را به عنوان تعریفی از ناخودآگاه گرفته اند. درحالی که فروید – و به دنبال او لکان – همواره این دو را از هم جدا کرده اند. درست است که از طریق کلام به ناخودآگاه پی می بریم، منتها این تنها دلیل برای داشتن ساختار زبانی در ناخودآگاه نیست.

حالا دو مرتبه با تأکید بر این که «ناخود آگاه همچون یک زبان ساختار بندی شده است.» (جمله معروف لکان)، صحبت از این می کند که ناخودآگاه گفتار بزرگ دیگری است و این مطلب بسیار با اهمیتی است. این امر را مطرح می کند که نه تنها باید اول یک ساختار زبانی در حول و حوش سوژه وجود داشته باشد تا ناخود آگاه به وجود بیاید (و بنا براین ناخودآگاه حادثه ای است که در اثر به وجود آمدن بعد سمبولیک در ما به وجود می آید – نکته ای که بسیار واجد اهمیت است.) بلکه علاوه بر آن ناخودآگاه گفتار بزرگ دیگری است.

از همین جا توجه شما را به این نکته جلب می کنم که در ادامه این مطلب و مطالب دیگر، ناخودآگاه چیزی است که از خارج وارد ما می شود و این که primordial نیست بلکه exterior است و از خارج باید وارد شود. حالا این جا پس از مقوله زبان مقوله دیگری را مطرح می کند؛ و این که ناخودآگاه تاثیرات لحن و کلام و درواقع تأثیرات دال بر روی سوژه است، و این دال است که در ابتدا واپس زده می شود و بعد به صورت بازگشت واپس زده در شکل تراوشات ناخودآگاه برمی گردد. (شامل جوک، رویا و لغزش ها).

سوژه توسط بُعد سمبولیک تعیین می شود. این نکته نشان دهنده این است که آدمیزاد فقط موقعی آدمیزاد است که توسط بعد سمبولیک تعیین شده باشد (یعنی سوژه ای باشد منتج از بعد سمبولیک). و این کاری است که در بعد سمبولیک انجام می شود. گفتار بزرگ دیگری ناخودآگاه را به وجود می آورد و باید یک ناخودآگاه باشد تا سوژۀ انسانی حادث شود. پس ناخودآگاه یک لازمه برای حدوث سوژۀ انسانی است.

این جا نکته ای اساسی هست که ناخودآگاه  نه غریزی است و نه فطری و نه حتی درونی است، بلکه یک چیز بیرونی و یک رابطۀ بین سوژه ای است و در نهایت فرا فردی است. چون که هم زبان هم کلام و هم گفتار، در جایی خارج از سوژه و در حول و حوش او در ضربان اند. بنا بر این مبدأ ناخودآگاه بیرونی است.

اگر که ناخودآگاه درونی تلقی می شود به خاطر تأثیرات بعد تصویری است که ناخودآگاه را به صورت یک مقوله درونی جلوه می دهد. چون این افراد به این نکته توجه ندارند که محوری که ناخودآگاه در آن جریان دارد محوری است که سوژه را به بزرگ دیگری وصل می کند. و وقتی که محور تصویری AA عمده شود، ناخود آگاه فرد  repress شده و مجبور است برگردد و در درون سوژه مخفی شود.

یکی از اصطلاحات دیگری که لکان به کار می برد این است که سوژه eccentric است؛ که این واژه دو معنا دارد. یکی «آدم غیر نرمال و عجیب و غریب» و دیگری «بیرونی». یعنی در یک جمله دو چیز را نفی می کند: یکی وجود چیزی به عنوان رفتار طبیعی و نرمال، و دیگر این که ناخودآگاه درونی وجود ندارد. در واقع موضوع این جاست که بین بیرون و درون فرقی نیست. (نوارموبیوس را به خاطر بیاورید؛ حلقه ای که وقتی در آن می چرخیم، متوجه نمی شویم که کجا بیرون است یا درون). سر منشأ آن از گفتار بزرگ دیگری است و از بیرون. ساختار سوژه، ساختاری چون نوار موبیوس است. با این که در اثر روند درمان نمی دانیم او در چه مرحله ای است. این به خاطر این است که لکان می خواهد به افرادی که تئوری او را می خوانند گوشزد کند که لازم است تغییری در هندسه ذهنی شان بدهند تا مطالب را متوجه شوند. یعنی از هندسه اقلیدسی خارج شوند تا مطالب را بفهمند.

ناخودآگاه هیچ یک از اعمال ما را خارج از حوزه خودش باقی نمی گذارد و این نکته خیلی خیلی مهمی است. هر آن چه که یک بشر انجام می دهد، یا می گوید، همه و همه را ناخود آگاه تعیین می کند؛ و اینکه قوانین ناخودآگاه “تکرار و اشتیاق” هستند (که به همان اندازه فراگیر هستند که خود ساختار). نکته سوم این که ناخودآگاه تقلیل ناپذیر است. بنابراین هدف روانکاوی، خودآگاه کردن ناخودآگاه نیست. این یکی از اشتباهات عمده ای است که در مکاتب روانکاوی غیر لکانی می شود.

علاوه بر این، استعارات زبان شناسی نیز برای ناخودآگاه به کار می روند. لکان با کلمات دیگری هم ناخودآگاه را بیان می کند – که یکی Memory و دیگری Knowledge است – و این که اولا حافظه  -یعنی آن چه که یک سوژه را تعریف می کند – آن دال هایی هستند که او را در طی زندگی اش تعیین کرده اند. در نهایت آن چه را ما در جریان روانکاوی انجام می دهیم، هدایت آنالیزان به جایی است که تاریخچه خود را به رسمیت بشناسد. درواقع این یک تاریخچه از دال های تاثیر گذار بوده است.

دیگر این که ناخود آگاه یک دانش ناشناخته است و گفتیم که لکان کلمه دانش را یکی به صورت Connaissance (که دانش Ego است) و یکی Savoir (که دانش ناخود آگاه است) به کار می برد؛ و این Savoir همان دانش ناشناخته است که وجود دارد ولی سوژه آن را نمی شناسد؛ و در جریان روانکاوی این نوع دانش است که به سوژه یاد می دهیم آن را بیرون ریخته و به رسمیت بشناسد.

در جریان روانکاوی کاری که انجام می شود (بر اساس اصل تداعی آزاد) آن است که سوژه یاد می گیرد که آن چیزهایی که از دهانش بیرون می آیند اهمیت دارند. اولا تداعی آزاد انجام دادن چیزی نیست که به همین آسانی باشد. یعنی این که شخص اول باید یاد بگیرد و اول باید این اعتماد را بکند که این به ظاهر سخنان یاوه ای که گفته می شود یک ارزشی دارند. چون تا مدت ها طبق همان روالى که در مناسبات اجتماعی اش دارد، حرف می زند. تا بیاید تداعی آزاد کند یک مدت خیلی زیادی گذشته و این تداعی آزاد خودش به معنای به رسمیت شناختن آن است که چیزی در من وجود دارد که ارزش آن را دارد به همان شکلی که به ذهن خطور می کند بیان شود. بعد از آن سوژه این چیزهائی را که می گوید خودش نمی شنود. یعنی اکنون این به رسمیت شناختن اولیه را دارد که اجازه خروج بدهد  ولی به رسمیت شناختن دوم (یعنی این که به همین هایی که می گوید گوش کند) را ندارد. مرحله سوم به رسمیت شناختن این است که تمام آن چیز هایی که از دهانش خارج شده را محفوظ کند و نگه دارد – به عنوان چیز هایی که مال خودش است – و در نهایت وقتی این به رسمیت شناختن آخر اتفاق می افتد یک شناخت هم اتفاق می افتد که عبارت از شناخت آن چیزی است که در ناخودآگاه است. منتها وقتی لکان می گوید «ناخودآگاه تقلیل ناپذیر است» این به آن معناست که هرگز ناخودآگاه تمام نمی شود. یعنی زمانی فرا نمی رسد که تمام ناخودآگاه را به زبان آورده باشیم. ناخودآگاه عبارت از مجموعه دال هایی است که تعیین کننده ناخودآگاه (سوژه) است. کار روانکاوی این است که از این ارباب دال ها برسد به مقصد. به قول لکان: «ناخودآگاه یک کارگر ایده آل است که ۲۴ ساعته کار می کند.» در طول شبانه روز هیچ وقت کار ناخودآگاه تعطیل نمی شود؛ یعنی وقتی روند روانکاوی تمام شد کار ناخودآگاه تمام نمی شود. در واقع ناخودآگاه باز تولید می شود. به خاطر این که این چیزی است که دائما در جریان روند درمان تغییر می کند، همان طور که در جریان زندگی تغییر می کند. از آن جا که سر منشاء آن دال است پس دال ها می توانند آن را تغییر دهند. اما وقتی روانکاوی به پایان رسید ناخودآگاه از یک Plasticity خیلی بالایی برخوردار می شود، یعنی ناخودآگاه درواقع از آن حالت repressed در آمده است و مرز بین ناخودآگاه و خودآگاه نازک شده است. یعنی دسترسی به ناخودآگاه آسان می شود و این یک پدیده بسیارشگفت انگیزاست.

پاسخ به پرسش ها:

– روند مربوطه شامل سه مرحله است: در واقع یک repression اولیه وجود دارد که تشکیل دهنده ناخودآگاه است. بعد این عامل به عنوان یک هسته عمل می کند که بعدا بقیه چیزها را به طرف خودش می کشد و تعیین کننده واپس زدگی های بعدی است و بنابراین یک روند پایان ناپذیر انجام می شود. به خاطر اینکه repression نه تنها مقاومتی از خود نشان نمی دهد، بلکه تنها چیزی که می خواهد این است که دوباره برگردد. پس بنابراین یک روند نامتناهی بازگشت واپس زده را به دنبال دارد و اینها همه به صورت جریانی است که دائما از خودآگاه به ناخودآگاه و از ناخودآگاه به خودآگاه می رود. منتها هر بار که واپس زده برمی گردد، به شکل کج و معوج است (همان چیزهایی که فروید آن ها را تراوشات ناخودآگاه می نامد).  تروما در همین زنجیره جا می گیرد و آن چیزی است که در رابطه  با primordial scene یعنی صحنه ابتدایی است که باعث اولین repression می شود؛ و بعد از آن هر آنچه که از خودآگاه دفع می شود، همه به گونه ای برای سیستم تروماست که قابل هضم و تحمل نیست.

– این موضوع بستگی به این دارد که آدم در بعد سمبولیک قرار بگیرد یا نه. ناشنوایی مستلزم نبودن شخص در بعد سمبولیک نیست، یعنی مترادف حذف شخص از بعد سمبلیک نیست. نابینایی که اصلا نیست. نابیناها حواسی دارند که خیلی دقیق تر است و این به علت این است که آن ها از هجوم بعد تصویری درامان اند. درواقع تمام افرادی که در مورد روح و روان آدمیزاد تحقیق کرده اند هریک به زبان خود می گویند که هرچه فرد مراودات تصویری کمتری داشته باشد بیشتر خودش را می بیند، و این موضوع یک حالت رهایی بخش هم دارد. سعدی می گوید:

«اگر در جهان از جهان رسته ای است            در از خلق بر خویشتن بسته ای است»

منبع :
انجمن فرویدی

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)