نسل آینده به راحتی روانکاوان دروغین را از روانکاوان راستین تشخیص خواهند داد
نسل آینده به راحتی روانکاوان دروغین را از روانکاوان راستین تشخیص خواهند داد
روان کاوی واژه ای که دیگر معادلی جاافتاده برای کلمه ی فرانسوی “psychanalyse” شده است، امروز در ایران تاریخی چند دهه ای را پشت سر دارد، اما نه تاریخی بدون سوءبرداشت، و فاقد تحریف، تاریخی از هجمه ها و دست بردهای روان شناختی، روان پزشکانه و روان درمان گرانه روایت های عامه پسند و غالب، رسانه ای و گروهی،و آن چه می توان یک تاریخ نویسی کلان و مسلط دانست که خود را بر اساس همانند سازی با هنجارها و ارباب دال های فرهنگی بازمی شناسد.
در واقع این جریانات و مخالفتها جرقه ای برای آغاز حرکت فروید بود او متوجه شد که این فقط یک مخالفت علمی نیست بلکه بیانگر شکافی است که در تضاد ساختاری با گفتمان قدرت ، دانشگاه و علم پزشکی قرار دارد.
شیوع رو به گسترش اپیدمی ویروس کرونا از طرفی موجب به راه افتادن اپیدمی های وسیعی از ویروس های ایدئولوژیکی ای شده است که در بطن جوامع ما خاموش و نهفته بودند: اخبار جعلی، تئوری های توطئه ی پارانویایی و فوران هایی از انواع نژادپرستی. نیاز موجه پزشکی به قرنطینه، در عرصه ی ایدئولوژی با خود فشار به ترسیم صریح مرزها و قرنطینه ی دشمنانی را در پی داشت که تهدیدی برای هویت ما محسوب می شوند. اما شاید ویروس ایدئولوژیکی دیگر –و البته به مراتب مفیدتری– که شیوع خواهد یافت و خوشبختانه ما را آلوده خواهد ساخت ویروس اندیشیدن به یک جامعه ی جایگزین باشد. جامعه ای ورای دولت-ملت. جامعه ای که خود را در اشکال همبستگی و مشارکت جهانی به واقعیت بدل می کند.
حالا که کروناویروس به جان همه هول انداخته، وقتش رسیده که دست به انتخاب آخر بزنیم - یا عمل به سبعانهترین منطق تنازع بقا و بقای اَنسَب یا تلاش برای بازآفریدن کمونیسم بر اساس همکاری و تشریک مساعی کل جهان. رسانههای ما مرتب عبارت قالبیِ «هول نکنید!» را تکرار میکنند. و بعد هر گزارشی که مخابره میشود تأثیری جز هولکردن ندارد. وضعیت مرا به یاد وضعیتی میاندازد که در جوانی در کشوری کمونیستی تجربه کردم: وقتی مقامات حکومت به مردم اطمینان میدادند که دلیلی برای هولکردن نیست، ما همگی این اطمیناندادنها را نشانههای آشکار هولکردن خود آنها میگرفتیم.
بله، درست میگویید. از همان ابتدا، میشود گفت از زمانی که کار نوشتن و تدریس را شروع کردم، خیلیها دوستانه و غیردوستانه نکوهشم کردهاند که چرا مستقیما به سراغ مسائل سیاسی نرفتهام. این ایراد هم به نظرم منصفانه آمده هم نامنصفانه. نامنصفانه از این جهت که به گمانم مستقیم یا غیرمستقیم هر کاری کردهام به مسائل سیاسی ربط داشته و البته میتوانم به دقت این ربط را نشان دهم. منصفانه از آن جهت که این ربط به سیاست خیلی غیرمستقیم و سربسته بوده، در سیر تحول کارم منتظر آن لحظه بودهام که وقتی میخواهم این مسئله سیاسی را از کار درآورم بتوانم به سطح مطلوب نظرم برسم؛ و این میتواند توضیحی باشد برای این تاخیر، توضیحی برای اینکه چرا در ابتدا تلویحی سراغ این مسئله رفته بودم.
وقتی باورها تا حد مناسک یا امور نمادین تنزل یافتهاند تنها چیزی که باقی میماند سرمایهداری است و از این هم چیزی نمانده جز مصرف کننده-تماشاگری که کشان کشان در میان باقیماندهها و مخروبهها پرسه میزند.
کافی نیست که بازیِ افرادِ حاضر در قدرت را انجام دهیم. این پیام «جوکر» است. این واقعیت که آنها میتوانند همانند پدر بروس وِین در این فیلم خیرخواه باشند، تنها بخشی از خودِ بازی است. شما باید از شر تمام این حماقتهای لیبرالمسلک که ناامیدیِ حاکم بر وضعیت را بزک میکند، خلاص شوید.
فیلمی که روی تلی از زبالهها پیدا شد. این فیلم صرفاً فیلمی نیست که بر روی تلهای از زبالهها پیدا شده باشد، بلکه میتوان گفت به خاطر نمایش تصویری آکنده از امر دفع شدنی و آخرالزمانی سراپا کثافت بر روی تلی از امر دفع شدنی پیدا شده است. «فیلمی آمیخته با امر دفع شدنی»، صراحتاً به این دلیل که چنین چیزی را شاهد هستیم
همه مردم بدون استثنا بر این باورند که می دانند دین چیست و این واقعیت خودش به تنهائی یکی از غرایب این عالم است. از آن جالب تر اینست که همه کسانی که – حداقل همه کسانی که پایشان به دانشگاه رسیده – بر این باورند که می دانند روانکاوی چیست. نکته ای که اگر از قبلی غریب تر نباشد دستکم به همان اندازه شگفت انگیز .
با توجه به مقام و منزلت مرکزى فریب در پیوند با نظام نمادین، باید به این نتیجهگیرى ریشهاى رسید که یگانه راه فریب نخوردن ایجاد و حفظ نوعى فاصله با نظام نمادین است، یعنى اتخاذ مقام و موضعى روانپریشانه. یک روانپریش دقیقاً سوژهاى است که توسط نظام نمادین گول نمىخورد.
در سال 1912 بود ارنست جونز پیشنهاد تشکیل یک کمیته ای پنهانی را می دهد.
در یک پیش احساس غرور آمیز چنین سعادت والایی، من هم اکنون غرق سرورم و …
در 7 دسامبر سال 1938 ، کارمند رادیو BBC زیگموند فروید را در خانه جدید خود در همپستد ، شمال لندن ملاقات می کند . خانه ای که فروید چند ماه پیش تر پس ازالحاق و استقرار نازی ها در اتریش به آنجا نقل مکان کرده بود.
در این مصاحبه که در سالِ ۱۹۷۴ برایِ مجلهی ایتالیاییِ پانوراما انجام شده،گویی لکان به مددِ سحر و جادو دوباره با قدرت تمام زنده شده و با ما سخن می گوید. مصاحبهگرِ ایتالیایی، ایمیلیو گرانزاتو، به این نکته اشاره می کند که «حرف و حدیث بسیاری دربارهی بحران روانکاوی وجود دارد». جای شکرش باقی است که سخنان لکان پر است از صداقت و درایت و وضوح و دقت؛ موضع لکان از زمین تا آسمان فرق میکند با روانکاویِ «دلخوش کنندهای» که چندی از شاگردانِ فروید پایهریزی کردند. این شاگردان تکنیکهای درمانی را به شکل آیینها و تشریفاتی در آوردند که بیمار را آرام آرام دوباره با محیط اجتماعیاش سازگار میکند. لکان در اینباره میگوید: «این کار دقیقاً نفی فروید است». ترس و دلهرههای لکان در آن زمان چه بودند؟ او در این مصاحبه قدرت پیشگوییاش را به رخمان میکشد و از حرفهایش میفهمیم که او در سال ۱۹۷۴ از بازگشت مذهب و تفوقِ علم هراس داشته. آیا بحث بر سر سکس و مسائل جنسی است که در همه جا به چشم میخورد؟ نه، این مسأله چیزی نیست جز نوعی بازکردن دروغین فضا که چندان اهمیتی ندارد. اما مداخلهی علمی.. خب، این یکی فرق میکند